Thursday, November 29, 2007

چکمه به جاي شلوار ممنوع! : فهرست "ممنوع ها" بر "مجازها" پيشي گرفت


چکمه به جاي شلوار ممنوع! : فهرست "ممنوع ها" بر "مجازها" پيشي گرفت
روزآنلاين، ‏شهرام رفيع زاده : فرماندهان نيروي انتظامي هر روز ممنوعيت هاي تازه اي را اعلام مي کنند؛‎ ‎و آن گونه که از شواهد و اظهارات ‏آنان بر مي آيد فهرست "ممنوع ها" بر فهرست "مجازها" پيشي گرفته است.‏از جمله اينکه فرمانده اداره اماکن نيروي انتظامي در ادامه اجراي "طرح ارتقاي امنيت اخلاقي" خبر داد با ‏آرايشگاه هاي زنانه و مردانه، گيم نت ها، كافي نت ها، تالارها، سفره خانه ها، اماکن ورزشي و استخرهاي زنانه، ‏و واحدهاي سمعي و بصري برخورد مي شود. رئيس کميسيون فرهنگي مجلس هفتم نيز خواستار گسترش ‏‏"نظارت نيروي انتظامي بر پارکينگ ها و باغ هاي خصوصي و عروسي ها و مجالس" شده است. ‏
‎‎موسيقي زنده ممنوع‏‎‎محمد علي نجفي، فرمانده اماکن نيروي انتظامي در يک کنفرانس خبري از ممنوع شدن اجراي موسيقي زنده در ‏تالارها و سفره خانه ها خبر داده و گفته است: "اجراي موسيقي زنده در اماكن عمومي از‎ ‎جمله تالارها و ‏سفره‌هاخانه‌هاي سنتي تنها با مجوز وزارت ارشاد و بر اساس قانون‎ ‎امكانپذير است، بر اين اساس با مراكز فاقد ‏مجوز طبق قانون برخورد مي‌شود".‏وي در عين حال گفت که: "براساس درخواست وزارت ارشاد با دو سفره‌خانه‎ ‎سنتي كه با مجوز سازمان ميراث ‏فرهنگي اقدام به اجراي موسيقي زنده كرده بودند، برخورد شد".‏وي با تاکيد براينکه مراكزي همچون تالارها و‎ ‎سفره‌خانه‌هاي سنتي مي‌توانند تنها با مجوز وزارت ارشاد اقدام به ‏برگزاري موسيقي‎ ‎زنده كنند، گفت: "با افراد متخلف كه بدون مجوز اقدام به اجراي اين نوع برنامه‌ها‎ ‎كنند، ‏برخورد مي‌شود و نيروي انتظامي نيز پشتيباني لازم را در اين زمينه‎ ‎اعمال خواهد كرد".‏فرمانده اماکن نيروي انتظامي همچنين از برخورد با قهوه خانه هاي سنتي، گفته: "بر اساس قانون نظام صنفي ‏چيزي تحت عنوان‎ ‎رستوران يا قهوه‌خانه سنتي وجود ندارد و آنچه در قانون عنوان شده است تنها رستوران‎ ‎يا ‏قهوه‌خانه است و در صورت تداخل صنفي با مراكز متخلف بر اساس قانون 27 و 28 نظام‏‎ ‎صنفي برخورد ‏مي‌شود".‏وي قهوه خانه ها را هم بخشي از مراکز نا امني و فساد معرفي کرده و گفته: "برخي مراكز پذيرايي از جمله ‏قهوه‌خانه‌ها به دلايل مختلفي‎ ‎به محيطي ناامن براي جوانان به ويژه زنان تبديل شده‌اند، از اين رو با همكاري‎ ‎سازمانهاي صنفي با اين مراكز برخورد لازم صورت مي‌گيرد‎.‎‏"‏‎ ‎
‎‎عروسي مرکز فساد است‏‎‎همزمان با اظهارات اين فرمانده نيروي انتظامي، محمد تقي رهبر يکي از اعضاي مجلس اعلام کرد که: "يکي از ‏مراکز فساد، تالارهاي عروسي هستند". وي که در ماه هاي اخير به رياست کميسيون فرهنگي مجلس منصوب ‏شده، با اين ادعا که "نبايد بگذاريم فضاي اجتماعي‎ ‎آلوده شود" و اينکه "برخي افراد در تالارهاي عروسي با ‏موبايل فيلمبرداري مي کنند و حرمت‎ ‎افراد را از بين مي برند که اين در قانون غيرمجاز است و پيگرد قانوني ‏دارد" خواستار استقرار هر چه سريعتر نگهبانان زن از سوي نيروي انتظامي در تالارهاي عروسي و اماکن ‏ورزشي زنان شده است.‏به نوشته روزنامه اعتماد، وي گفته: "من از کساني بودم که خيلي پيش تر از اينها با نيروي انتظامي درباره اين‎ ‎مساله صحبت کردم. ما در اصفهان طبق آمار در 18 تالار اين کار را کرديم، هر چند‎ ‎بسياري از افراد عروسي ‏هايشان را در باغ هاي حومه اصفهان مي گرفتند تا در تيررس ما‎ ‎نباشند".رئيس کميسيون فرهنگي مجلس مدعي شد که "در برخي از اين عروسي ها ارکسترهاي نامناسب، مشروب ‏خواري، قمار‎ ‎و حتي رقص در پشت درب هاي بسته انجام مي دهند" و تاکيد کرد که: "بايد پليس بر اين اماکن ‏نظارت‎ ‎داشته باشد".‏وي با اشاره به اينکه خودش نظارت نيروي انتظامي بر عروسي ها را در اصفهان پيگيري کرده تاکيد کرد: "به‎ ‎نظرمن برخوردبا اين اماکن ضروري واجراي اين طرح کار مناسبي است".‏رئيس کميسيون فرهنگي مجلس در عين حال خواستار تحت نظر قرار داد پارکينگ ها و باغ ها شد و گفت: "بايد ‏بر پارکينگ ها و باغ هاي خصوصي و خارج از شهر نيز نظارت کرد".‏وي با تاکيد براينکه "بايد جامعه را از‎ ‎بي بند و باري ها حفظ کرد" افزود: "نبايد در جامعه اسلامي، امنيتي براي ‏انجام فساد داشته‎ ‎باشيم".‏
‎‎تائيد استقرار مامور در استخرهاي زنانه‏‎‎فرمانده اماکن نيروي انتظامي با تائيد استقرار ماموران زن نيروي انتظامي در استخرهاي زنانه از آنان با عنوان ‏‏"عوامل انتظامي" نام برده و گفته که: "عوامل انتظامي با حضور در محيط هاي زنانه از جمله استخرها بر ‏رعايت‎ ‎ضوابط نظارت مي‌كنند".‏وي علت اسقرار ماموران زن در اماکن ورزشي زنان را "گزارش هاي مردمي بر سوءاستفاده برخي از اماكن ‏زنانه" برشمرد و گفت که اماکن ورزشي زنان تا قبل از استقرار ماموران زن نيروي انتظامي به "محيط هاي ‏ناامن" تبديل شده بود.‏
‎‎برخورد با کافي نت ها و گيم نت ها‎‎در دور جديد طرح امنيت اخلاقي نيروي انتظامي، برخورد با کافي نت ها و گيم نت ها در سراسر کشور نيز ‏دراولويت قرار گرفته است.‏فرمانده اداره اماکن نيروي انتظامي اعلام کرده که: "فضاي گيم‌نت‌ها و كافي‌نت‌ها به دليل شرايط خاص آنها، ‏نگران کننده است". نجفي در اين خصوص گفته: "بحث برخورد با‎ ‎گيم‌نت‌ها، يك مثلث مديريتي شامل بخش ‏بازرگاني، اتحاديه فروشندگان لوازم ورزشي و‎ ‎نيروي انتظامي وجود دارد كه موضوع نرم‌افزاري آن بر عهده ‏وزارت ارشاد، بخش صنفي به‎ ‎حوزه وزارت بازرگاني و برخوردها بر عهده نيروي انتظامي است".‏وي با اشاره به اينکه "در كل كشور تنها 100‏‎ ‎واحد مجاز در ارتباط با گيم‌نت‌ها و كافي‌نت‌ها" موجود است، گفته: ‏‏"تنها در تهران، سه هزار واحد غيرمجاز فعاليت مي‌كنند كه بايد طي هماهنگي‌ با‏‎ ‎حوزه‌هاي صنفي و تخصصي و ‏بر اساس ماده 27 قانون نظام صنفي با آنها برخورد شود".‏
‎‎مدل مو ممنوع است‎‎رئيس اداره اماکن نيروي انتظامي در مورد علت برخورد با آرايشگاه هاي زنانه و مردانه نيز گفته که مجوز اين ‏برخورد را از وزارت بهداشت دريافت کرده است.‏نجفي در اين خصوص گفته: "نيروي انتظامي با توجه به‎ ‎دستورالعمل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي ‏با اين مراكز برخورد مي‌كند".‏وي در بخشي ديگر از اظهارات اخيرش به خبرنگاران گفته: "استفاده از آلبوم و نرم‌افزارها در‎ ‎آرايشگاه‌ها براي ‏ارايه مدل در صورت عدم رعايت مسايل اخلاقي ممنوع است".‏اين مقام نيروي انتظامي تاکيد کرده: "استفاده از آلبوم‌ها و نرم‌افزارها در آرايشگاه‌ها براي ارايه مدل مو به مشتري‎ ‎نيز چنانچه با مسايل اخلاقي مطابقت نداشته باشد، به عنوان تخلف شناخته مي‌شود". وي توضيح نداده که مرجع ‏تشخيص اينکه کدام مدل مو اخلاقي است و کدام نه چه سازمان يا نهادي است.‏ممنوعيت هاي تازه اداره اماکن نيروي انتظامي در حالي اعلام مي شود که دو هفته پيش، اين نيرو طي اطلاعيه ‏اي از اجراي طرح زمستاني مبارزه با بدحجابي در کشور خبر داده و "انواع لباس زمستاني ممنوع" براي زنان و ‏مردان را نيز برشمرده بود.در آن اطلاعيه غير از بر شمردن انواع مانتو و پالتو و شال غيره ممنوع، "پوشيدن ‏چکمه به جاي شلوار بلند" در زمستان نيز ممنوع اعلام شده بود!‏

Sunday, November 25, 2007

اعتراض بیش از هزار نفر از مدافعان حقوق برابر به بازداشت «مریم حسین خواه



اعتراض بیش از هزار نفر از مدافعان حقوق برابر به بازداشت «مریم حسین خواه»
کانون زنان ایرانی : یک هزار نفر از مدافعان حقوق برابر با امضای بیانیه ای خواستار آزادی فوری مریم حسین خواه شده اند.در بخشی از این بیانیه آمده است:ما امضاء کنندگان این بیانیه در جهت انعکاس درد و رنج زنان و به منظور اصلاح قوانین تبعیض آمیزی همچون تعدد زوجات، دیه نابرابر، افزایش سن مسئولیت کیفری دختران و… مانند مریم حسین خواه در راه احقاق حقوق زنان و بهبود زندگی آنان سعی می کنیم آموزه های خود را از زنانی که دچار معضلات ناشی از وجود این قوانین تبعیض آمیز شده اند در سایت های زنانه و روزنامه ها و مجلات مکتوب و منعکس سازیم.روز ۲۶ آبان ماه مریم حسین خواه، یکی از صدها فعال کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و یکی از بی شمار روزنامه نگاران و نویسندگان مدافع حقوق زنان را در پی احضاریه ای کتبی در دادگاه انقلاب بازجویی کردند و به خاطر نوشته ها و فعالیت هایش در سایت «تغییر برای برابری» (سایت کمپین یک میلیون امضاء) و سایت «زنستان» (ارگان مرکز فرهنگی زنان) به تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب متهم کردند و پس از تعیین قرار وثیقه ای ۱۰۰ میلیون تومانی، به خاطر نداشتن وثیقه به بند عمومی زندان اوین منتقل کردند.این درحالی است که سایت تغییر برای برابری یکی از سایت های کمپین گسترده و پرتنوع یک میلیون امضاء و متعلق به همه اعضا و هواداران آن است و بسیاری از معترضان به قوانین تبعیض آمیز موجود علیه زنان، در آن قلم می زنند، گزارش تهیه می کنند و در مجموع آن را اداره می کنند. ما فعالان حقوق برابر همگی با برداشتن گام هایی هرچند کوچک در جهت آگاهی رسانی به مردم و هموطنان خود در مورد نظام حقوقی تبعیض آمیز کنونی سعی کرده ایم تجربه ها و گزارش ها و دردهای جامعه زنان را هر جا امکان پذیر بوده مکتوب سازیم، چه در سایت های خود همچون تغییر برای برابری، زنستان، کانون زنان ایرانی، میدان و… چه در وبلاگ های خود و چه در روزنامه های رسمی کشور و چه به صورت شفاهی و چهره به چهره.از این رو اگر مسئولیت و گزندی از فعالیت های قانونی و خبررسانی شفاف و انتشار مکتوبات و مقالات در سایت «تغییر برای برابری» یا سایت «زنستان» متوجه هر یک از کنشگران این جنبش باشد قطعا بر دوش تک تک ما امضاء کنندگان این نامه که خود را متعلق به جنبش حقوق برابر و مدافع آن می دانیم، قرار دارد.همه ما مدافعان و فعالان جنبش حقوق برابر، همچون مریم حسین خواه، گزارشگر درد و رنج زنان کشورمان هستیم، همه ما می نویسیم و به نظام حقوقی ناعادلانه کنونی، معترض ایم. ما نیز با انعکاس رنج و درد جامعه زنان و مکتوب نمودن روند فعالیت های مسالمت آمیز و مصلحانه خود در سایت ها، وبلاگ ها و روزنامه های مختلف از جمله تغییر برای برابری و زنستان، با مریم حسین خواه شریک ایم از این رو همه سایت هایی که از حقوق برابر می نویسند را متعلق به خود می دانیم و بی شک این سایت ها نه از آن یک فرد (مریم حسین خواه) و نه از آن هیچ یک از فعالان جنبش حقوق برابر (به تنهایی) نیست بلکه متعلق به همگی کسانی است که در آن قلم می زنند و اعتراض خود را نسبت به قوانین تبعیض آمیز فریاد می کنند. بنابراین، همگی ما مسئول همه آنچه در این سایت ها و در دفاع از حقوق زنان انتشار می یابد، هستیم.ما امضاء کنندگان این بیانیه در جهت انعکاس درد و رنج زنان و به منظور اصلاح قوانین تبعیض آمیزی همچون تعدد زوجات، دیه نابرابر، افزایش سن مسئولیت کیفری دختران و… مانند مریم حسین خواه در راه احقاق حقوق زنان و بهبود زندگی آنان سعی می کنیم آموزه های خود را از زنانی که دچار معضلات ناشی از وجود این قوانین تبعیض آمیز شده اند در سایت های زنانه و روزنامه ها و مجلات مکتوب و منعکس سازیم.بی شک اگر «مریم حسین خواه» مسئول نوشته ها و فعالیت های خود در سایت های زنانه، از جمله سایت های زنستان و تغییر برای برابری و فعالیت در کمپین یک میلیون امضاء است ما نیز کمتر یا بیشتر، قبل یا بعد از او، در این راه قدم برداشته ایم و حال اگر قرار است او در زندان باشد برای همان کاری که همه ما نیز کرده ایم، پس هزاران فعال و مدافع حقوق برابر در ایران باید راهی زندان ها شوند.از این رو ما امضاء کنندگان این نامه با صدای بلند اعلام می کنیم که: همه ما همچون مریم حسین خواه در مقابل احقاق حقوق شهروندی زنان هموطن مان، خود را مسئول می دانیم و از این رو دست به قلم می بریم و مشکلات را منعکس می سازیم و آن که اکنون در زندان بسر می برد خواهر ماست که بی گناه و به جرمی به زندان برده شده که همه ما هر روز و هر ساعت انجام می دهیم.ما مسئولیم و مانند مریم حسین خواه نگران شرایط دردناک و اسف بار زنان کشورمان هستیم از این رو می نویسیم، گزارش می دهیم و برای حساس کردن افکار عمومی جامعه مان به معضلات زنان، اخبار تهیه می کنیم و اگر ظلمی به دختری در هر جای سرزمین مان روا شود به آن اعتراض خواهیم کرد. چون ما خود را مسئول و دلسوز شهر و کشوری می دانیم که در آن زندگی می کنیم حتا اگر زن باشیم و نظام حقوقی کشورمان حقوق زنان را نیمی از حقوق شهروندان مرد
به حساب آورد

Friday, November 23, 2007

پدر زهرا در مراسم چهلم دخترش: هرگز از خون دخترم نمي‌گذرم


پدر زهرا در مراسم چهلم دخترش: هرگز از خون دخترم نمي‌گذرم
اتاقي كه مرگ زهرا در آن رخ داده، فقط يك متر و نيم با دفتر رييس ستاد منكرات همدان فاصله داشت
سرمايه، ايمان پاك‌نهاد : مراسم چهلم دكتر زهرا، در قطعهء دويست و چهل و پنجم بهشت زهرا برگزار شد. چند رديف مانده به انتهاي قطعه، يكي از قبرها كه دور و برش بلندگو گذاشته شده، متعلق به دكتر جوان است. هنوز سنگ قبرش آماده نشده است. بالاي قبر دسته گل بزرگي است كه پيام تسليتي رويش نوشته شده است: «دست اجل نوگل خندانمان را چيد.»دكتر زهرا، 27 ساله; بيستم مهرماه به همراه نامزدش در پاركي در شهر همدان توسط نيروهاي ستاد امربه‌معروف و نهي‌از‌منكر دستگير شد. نيروهاي اين ستاد ادعا داشتند رابطه زهرا به لحاظ تاهل نامشخص است در حالي كه پدر و مادر زهرا مي‌گويند براي دخترشان سه ماه قبل با حضور دو شاهد و پدر نامزدش صيغه محرميت خوانده بودند.خانوادهء زهرا دو روز بعد جنازهء فرزندشان را از ستاد تحويل گرفتند، با اين توضيح كه «خودكشي كرده است.» خانواده به خودكشي باور ندارند و مرگ دخترشان را مشكوك مي‌دانند.ساعت چهار بعد از ظهر مراسم شروع مي‌شود. چند زن چادر به سر شيون مي‌كنند.مادر زهرا از راه مي‌رسد. جا را براي او باز مي‌كنند. مادر بي‌اختيار قبر دختر را در آغوش مي‌گيرد و گريه يك دم امانش نمي‌دهد.چند تن از فعالان حقوق بشر به همراه هم‌كلاسي‌هاي زهرا هم در جمع ديده مي‌شوند. دوستان زهرا خودكشي او را باور ندارند: «او دختري نبود كه خودكشي كند. خيلي قرص و محكم بود.»زهرا خطاب مادر قرار مي‌گيرد: «زهرا جان از مهمان‌هايت پذيرايي كن.»اطرافيان سعي دارند او را آرام كنند. هوا ابري است و گورستان كمي خلوت است.پدر آنسوتر، آرام آرام اشك‌هايش را پاك مي‌كند. رحيم برادر بزرگ زهرا هم پشت به قبر ايستاده و شانه‌هايش تكان مي‌خورد.پدر گريه‌كنان مي‌گويد: «هرگز از خون دخترم نخواهم گذشت.»پدر دكتر زهرا كه به تازگي به ديدار قاضي پرونده رفته است، مي‌گويد: «قول همكاري دادند. پرونده را هم ديدم. در پرونده، روز دستگيري دخترم 21 مهر ذكر شده است. در حالي كه از همان ابتدا، عنوان مي‌شد كه 20 مهر دستگير شده است.»وي اضافه مي‌كند: «يك روز تاخير در دستگيري يعني توجيه بازداشت 48 ساعته. يعني او فقط 24 ساعت در بازداشت بوده است. با اين اوصاف، نمي‌توانيم چندان به حرف‌هاي آن‌ها اعتماد كنيم. نمي‌توانم ادعاي آن‌ها را مبني بر نشنيدن صداي زهرا در هنگام مرگ باور كنيم.»او نكتهء ديگري را هم عنوان مي‌كند: «فردي كه دخترم را دستگير كرده بود، يك بناي كم سواد است و به صورت تمام‌وقت با ستاد امربه‌معروف همكاري نمي‌كرده است. يعني شغل ديگري دارد و عصرها به صورت نيمه‌وقت با ستاد همكاري مي‌كرده است آيا او در حدي هست كه يك دكتر را بازداشت كند.»رحيم، برادر زهرا هم كه همراه پدر به همدان رفته بود تا به واكاوي ماجراي مرگ خواهرش بپردازد، مي‌گويد: «اتاقي كه مرگ زهرا در آن رخ داده، فقط يك متر و نيم با دفتر رييس ستاد منكرات همدان فاصله داشت. پرسش من اين است كه آيا هيچ‌كس آنجا حضور نداشته كه متوجه مرگ زهرا شود.»او اضافه مي‌كند:‌«در سفر به همدان، محل حادثه را به همراه پدرم ديديم; فرض كنيد آپارتماني است دو طبقه كه اتاق‌هاي زياد و نزديك به هم دارد و سالن پذيرايي‌اش حدود شش متر است. آيا در چنين فضايي خواهرم مي‌توانست خودكشي كند.»رحيم، برادر دكتر زهرا يك درخواست مطرح مي‌كند: «كم‌ترين خواهش ما اين است كه بررسي صحنهء جرم را به يك تيم ديگر بسپارند و پرونده به تهران منتقل شود.»شيرين عبادي، وكيل پروندهء دكتر زهرا هم دربارهء اقدام‌هاي انجام شده مي‌گويد: «متاسفانه هنوز پرينت آخرين مكالمات تلفني زهرا با برادرش را نداده‌اند و هنوز قانون اجرا نشده است. از رييس قوهء قضاييه درخواست مي‌كنم كه پرونده به تهران منتقل شود. از آن جايي كه همهء افرادي كه از آن‌ها شكايت كرده‌ايم در همدان شاغل هستند، براي جلوگيري از هرگونه شبهه درخواست مي‌كنيم پرونده در تهران رسيدگي شود.»او اضافه مي‌كند: «براي اين كه به نتيجه برسيم، تا هر موقع كه لازم باشد پيگيري‌هاي خود را ادامه خواهيم داد. كساني كه مانع مي‌شوند تا پرينت‌مكالمهء تلفن‌ها به دست ما برسد، مي‌دانند كه اين پرينت‌ها تا حدود زيادي تكليف پرونده را روشن خواهد كرد.»عبادي همچنين مي‌گويد: «يك دختر 27 ساله كه پزشك است و به رايگان بيماران منطقهء محروم را درمان مي‌كند و متعلق به يك خانوادهء مبارز و مذهبي هم هست در يك روز تعطيل در يكي از پارك‌هاي شهر همدان مشغول گفت‌و‌گو با نامزد رسمي خود بوده كه توسط ماموران ستاد امربه‌معروف و نهي‌از‌منكر دستگير و بازداشت مي‌شود. سوال من اين است كه آيا پارك‌ها را براي اين ساخته‌اند كه از آن فيلم بگيرند و در تلويزيون نشان دهند يا اين كه مردم هم حق دارند از آن استفاده كنند و اگر مردم اين حق را دارند چگونه است كه دختري 27 ساله نمي‌تواند در يكي از نيمكت‌ها نشسته و با نامزد خود حرف بزند

Tuesday, November 13, 2007

براي خواهران همترانه ام

براي خواهران همترانه ام

آسيه اميني - چهارشنبه 23 آبان 1386 [2007.11.14]



‎ ‎ورق مي زنم... ورق مي زنم... امروز و ديروز را. هنوز ر. ورق مي زنم خودم را.
سرنوشت اين ارکستر ‏هم آواز نه چندان همگون! از کجا هم کاسه شد؟ من کج ترانه خوان
اين آواز شدم؟ از کي راه به اين وادي ‏کشاندم و دل به اين آواز؟‎!‎



‎ ‎قرار نبود مهندس شوم؟ شاعر بودم و از براي آن به باغ نوشتن سرک مي کشيدم و از
مهندسي دست شستم تا ‏روزنامه نگاري شوم که در همسايگي شعر مي زيد و روزنامه نگاري
را تا بدانجا پيش بردم که حسم مي ‏بردش. ناگاه شد انگار، که سر از دنياي جنبشهاي
اجتماعي درآوردم. راهي که ندانستم ادامه همان راه آمده بود ‏يا ملغمه اي از همه
آنچه که من بودم. اما هرچه بود، گريز از آن ممکن نبود، که خواهران هم ترانه با من،
‏گويي شعرهاي زندگي را ترانه مي خواندند. خواهراني که نه فقط با من و در کنار من،
که هر کدام در گوشه ‏اي از اين خاک ديده و ناديده هم ترانه بوديم‎.‎



‎ ‎خواهري که که مي توانست چون من هميشه‎ ‎عاشقي باشد سرگردان، زير شلاق کبود شده
بود و آن ديگري ‏‏"عاطفه" فروخته بود به بهاي تن و تن داده بود به داري که وطنش شده
بود؛ به نکا که رسيدم هنوز صداي ‏قهقه هاي دخترک 16 ساله از کوچه پس کوچه هاي نارنج
باغ، مور مورت مي کرد وقتي مي شنيدي که دير ‏رسيده اي اي هم ترانه خواب مانده! دير
رسيده اي و اين پشته خاک سرخ که مي بيني با اکراه نشانت مي دهند ‏و انگار مي خواهند
برمانندت از اين قبرستان و از اين نارنج باغ و از اين نکا که بوي عاطفه نمي دهد،
اينک ‏ميهن ابدي اوست. بر گورش ننوشتند، اما جرمش فحشا بود. سه بار حد خورده بود.
100 ضربه کامل شلاق ‏به جرم اقرار به ارتباط کامل جنسي با مردي که محرم نيست. مرد
کجاست؟ مهم نيست. او هم شلاق خورد و ‏رفت. بار چهارم که‎ ‎بگيرندت کارت تمام است‎...‎‏
کارت تمام شد. خودت اقرار کردي دختر‏‎!‎‏ ديوانه‎!‎



‎ ‎خودت که مي گويي ديوانه! آدم عاقل اقراري مي کند که اعدامش کنند؟ آدم عاقل در سن
16 سالگي مي گويد ‏من 22 سال دارم؟ من هم گفتم 22 سال دارم‏‎.‎‏ اگر گفته بودم ‏‎60
‎سال دارم چه؟ و اگر 1000 سال چه؟ کسي ‏نبايد سراغ شناسنامه ام را مي گرفت ؟ کسي
نبايد مي دانست من چند ساله ام؟ من که گفتم ديوانه ام. 10 بار ‏گفتم. نوشتم حتا‏‎....‎‏
عاطفه عاطفه! دير نرسيده بودم اگر! حالا‎ ‎تو همخانه ليلايم بودي. ليلا، خواهر توست.
‏خواهر من. خواهر هم ترانه ما‎.‎‏ تنش را فروخته بودند و بنا بود چون تو، دار، وطنش
شود. که نشد. حالا ليلا

‎ ‎سرود خوان زندگي است. مثل همه دختران خاک. دختران آب، شادي، زندگي‎.‎



عاطفه، عاطفه کاش تو ديروز ورق خورده نبودي و امروز مانده بودي کنار ما! کاش فرصت
خواندن دوباره ‏ات بود. گرچه بارها و بارها و بارها خواندهايمت مي خوانيمت در صورت
خواهرانمان؛‎ ‎خواهران همترانه ‏مان. آنها که براي نان، تن مي فروشند و تنشان وطن
مي شود براي مرداني که چون کرم به دنبال آشيانه اي ‏گرم، تنها به تن بسنده مي کنند
از زن‏‎!‎



عاطفه، همه چيز اما در تن خلاصه نمي شود و همه دارها به خاطر تن، وطن نمي شود. گرچه
در خاطره ‏کوچک تو فرصت تجربه ديگري جز اين نگجيد. اما خواهرکم در دور و بر همين
روزها خواهران ما يکي ‏يکي درست مثل تو به عدالت خانه مي روند. درست مثل تو به آن
ترازوي برابري خواه چشم مي دوزند و اميد ‏مي بندند. درست مثل تو به آن فرشته عدالت
زير لب سلام مي کنند. و درست مثل تو با شهامت از خودشان ‏دفاع مي کنند‏‎.‎



اما نه از تنشان. نه از بدنشان. عاطفه من، خواهرکم، بدن ما چيزي با ارزش تر از آن
چه همه مادران و

‎ ‎خواهرانمان در اين همه سال در پستوهاي بي صدا عرضه داشته اند ندارد. ما نيز سر
ستيزي نه با پستويي ‏داريم و نه با غريزه اي. پس چيست و چرا که با تو همترانه ايم؟‎!‎

‏.‏‎..‎

همچنان که ورق مي زنم امروز را، تلفن زنگ مي زند. از قبل "احضار" شده بودم. مرد
جواني است و ‏محترمانه خبر مي دهد که نيا! خرسند مي شوم اول، و خيلي زود بعد دلپريش
و مضطرب که‎ ‎چه شده؟‎!‎

‎ ‎نکند اتفاقي براي دوستانم رخ داده؟ نکند براي دکتر رزاقي.... نکند براي
دلارام... نکند براي زنان‏

ديگر... احضار شدن يک پريشاني دارد و کنسل شدنش پريشاني ديگري! ولي زود خبر مي رسد
که فقط قرار ‏احضار به روز‎ ‎ديگري موکول شده است‏‎.‎



‎ ‎راستي عاطفه! چه سخت گذشته است به تو. از سر مي شود گفت و نوشت. از فکر و انديشه
مي شود گفت ‏ونوشت. از ترانه هايي که شبها و روزها ما را هم آواز کرده است مي شود
گفت و نوشت و دفاع کرد. اما تو ‏چگونه از تنت نوشتي و چگونه دفاع کردي از حريم
شکسته ات؟

‎ ‎

چگونه کودکي خرد شده ات را کنار هم چيدي تا از آن پرهيبي از يک زن کامل بسازي‎ ‎که
تاب تازيانه خوردن ‏دارد؟ در ‏‎13 ‎سالگي 100 ضربه. 14 سالگي، 100 ضربه. 15 سالگي
‏‎100 ‎ضربه... و 16 سالگي ‏‎.... ‎هي، ‏هي، هي، سپيده دمان برنيامده! اي چکامه بي
رديف و قافيه چگونه بسرايمت که از گلويم پر بکشي بعد از اين

‎ ‎پنج سال؟ تا کجا مي برد مرا اين طناب که تو را به من، و مرا از همان سپيده دم
تلخ، به خواهران همترانه ام ‏پيوند داد؟ ‏



دقايقي نگذشته که خبري خوش اين بار مي‎ ‎رسد؛ "دلارام به زندان نمي رود‏‎."‎‏ دستور
توقف اجراي حکم از ‏سوي رئيس قوه قضائيه‎.‎‏ ‏



اشک است اين؟ براي چشمهام خوب نيست؟‎ ‎نباشد! به جهنم! بگذار بخنديم با گريه اي که
مي تواند بشويد اين ‏اضطراب را‎. ‎بخوان برادر ! من از بيان کردن اضطراب نمي هراسم
و شرمنده نيستم‎. ‎همانگونه که ممکن ‏است کسي از تاريکي بهراسد. و همانگونه که کسي
ممکن است از صداي بلند ملتهب شود. همانگونه که

صحنه دلخراش پريشان مي کند برخي را. يا طوفان ترس مي آفريند يا زلزله. ما نيز
مظطربيم. اين روزها ‏روزهاي بشکن و خيال آسوده نيست برما. اما چراييش را ما نيز نمي
دانيم‎!‎



‏ اضطراب يعني حال خواهراني که خواهر نوعروسشان تنهاو تنها به جرم همترانگي با آنها
در اينکه زن ‏هستند و مي خواهند که انسان نيز باشند، بايد به بند برود‎.‎



‎ ‎اضطراب يعني حال زني که مي تواند مصيبت را بر خودش تحمل کند اما بر خواهر
کوچکترش نه! و وقتي ‏که به او زنگ مي زني تا باور کني اين خبر خوش را، با قهقهه و
به شوخي مي گويد: "فقط دلارام نرود، ما ‏حاضريم در آشپزخانه بمانيم"!‏



راستي آيا تمام مشکل ها در آشپزخانه و پستو حل مي شود؟‏‎!‎‏ اضطراب يعني حال
دختراني که مي دانم در‏

‎ ‎هفته اي که گذشت هر شب بارها و بارها تاصبح بالش خيس را زير سر جابجا کردند‎.‎



‎ ‎نشست پشت نشست، بيانيه پشت بيانيه، سخنراني پشت سخنراني، شعر، نوشته، نامه،
مقاله، تلفن، به هر کس ‏که مي شود، مگر ما چه خواسته ايم؟! چه گفته ايم؟ چه کرده
ايم؟ ما دست خواهرانمان را گرفته ايم که تن ‏نفروشند و حالا انگ مي خوريم که وطن مي
فروشيم؟! حاشا بر ما ! و حاشا بر شما! اگر‎ ‎آنچه در سر هاي ‏ماست وطن فروشي است،
پس چه بازار بي رونقي است اين بازار!‏‎ ‎و جور نيست شکل و شمايلمان با آنچه از
‏بزرگان اين بازار در ورقهاي ديروز تاريخ ديده ايم و در ورقهاي هنوز مي شود ديد.
قضاوت فردا با ‏فردائيان‎!‎



‎ ‎و اضطراب يعني روزهاي ما؛ گرچه چون پاييز، عريانيم از هر لباس تهمتي که بر تنمان
مي دوزند. اما پاييز ‏فصل اضطراب درخت است. نه به خاطر ريشه اش. که به خاطر شاخه
هاي نو رسش در مسير‎ ‎باد نامراد‎.‎



‎ ‎ديروز را ورق مي زنم. امروز ورق مي خورم‏‎.‎‏ ورق مي خورم. ورق مي خورم. خط
خورده ام. خط خطي ‏شده ام. اما خط نزده ام‎.‎‏ از لابلاي خط خطي ها، ترانه خودم را
خوانده ام. تو اگر خواندن نمي‎ ‎داني. تو اگر ‏خواندن نمي تواني‎.‎‏ گناه من نيست.
هر جا که سوادت نمي کشد خط مي زني. هرجا که ميلت نمي برد خط مي ‏زني. هر جا که ذوقت
نمي کشد خط مي زني. خط خطي مي شويم. ورق از آن توست اما ترانه ماست که شنيده ‏مي
شود‏‎.‎‏ گناه کيست، ما؟‎

Saturday, November 03, 2007

اخبارروز یکشنبه 13 آبان


کارگردان فرانسوي- ايراني به دادگاه مي رود ...


ايران، موضوع داغ انتخاباتي امريکا نگاه لوموند:...


راه اندازي مرکز کنترل اس ام اس مدير عامل ارتباطات ...


تبعيد به زندان اشرار


اعدام نوجوانان را متوقف کنید


باهنر: گراني، پاشنه آشيل ماست


فقط يک احوالپرسي کوتاه


چرا با استاد دانشگاه مانند جاني برخورد مي شود؟


انتخابات پايان تاريخ نيست


تلاش براي بازگشت خاتمي


هشدار در فضاي خالي و سرد

Friday, November 02, 2007

اخبارروز شنبه 12 آبان 1386

مانور نظامی آمريکا در خليج فارس
طرح عربی برای حل مناقشه اتمی ایران
بازداشت دانشجویان اهوازی به اتهام توهین به مقدسات معاون دادستان اهواز از آزادي سه تن از پنج دانشجوي دستگير شده
دانشگا چمران اهواز خبر داد چمران اهوازه ...
احمدی نژاد : اروپا باید میان ایران و آمریکا انتخاب کند ...
گيتس : ايران به عراق تضمين ممانعت از ورود سلاح ضد زرهي داد ...
گاردين: نخست وزير انگليس در حال بررسي طرح عربستان درباره ايران است ...
بازداشت پدر یاسر گلی و ضرب و شتم مادر روناک صفارزا...
گیتس: روسیه در مورد توان موشکی ایران در گمراهی است...
نويسنده نيوزويک : قبل از آن که ایران را بمباران کنیم ...
وليعهد بحرين ايران را به دروغگويي متهم كرد
روسیه مخالف ایجاد مرکز بین المللی غنی سازی اورانیوم در کشورهای عربی است ...
در حاشيه ماجرای درگیری لفظی چند تن از نمايندگان در مورد دريای خزر ر...
البرادعي: آمريكا فورا مذاكره با ايران را آغاز كند
بیانیه انجمنهای اسلامی دانشجویان30 دانشگاه کشور در محکومیت صدور احکام ناعادلانه برای سه دانشجوی منتقد امیرکبیر بازداشت سایر دانشجویان و د...
كيسينجر از هند خواست در زمينه انرژي با ايران رابطه نداشته باشد* اوباما لايحه‌اي را درباره ايران به سناي آمريكا ارايه كرد ...
الجزيره :چراغ سبز رايس به ترکيه براي اقدام نظامي محدود در شمال عراق آنکارا خواهان بسته شدن پرونده حزب کارگران کردستان براي هميشه است ...
توافق گروه 1 + 5 بر تدوین قطعنامه تازه ای علیه ایران ...
راه‌اندازي مركز كنترل «مزاحمت‌هاي» پيامك و ام ام اس
دیدار شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت با منتظري منتظری: حکام صادره علیه دانشجویان و فرهیختگان غیر شرعی، غیر قانونی و غیر عاقلانه استر ...
آخرين وضعيت زندانيان بند 350 زندان اوين
در پي درج نام «خليج‌عربي» به جاي «خليج‌فارس» سازمان محيط زيست ايران از امضاي معاهده حفاظت از گاو دريايي خودداري كرد ...
يک همراه سفر احمدي نژاد به سازمان ملل :: روز سخنراني احمدي نژاد در دانشگاه کلمبيا به نام «حماسه ملي» نامگذاري شود ...
مانور نظامی آمريکا در خليج فارس
ساخت نیروگاه بوشهر تحت کنترل آژانس انجام می شود

Thursday, November 01, 2007

اخبارروز جمعه 11 آبان 1386- روی تیترها کلیک کنید

نبود بلكه انقلابي ديني و فرهنگي بود ...
روز480 رو از بازداشت غير قانوني کيوان رفيعي گذشت

عبدالکریم سروش کیست؟

عبدالکریم سروش کیست؟
عبدالکریم سروش کیست؟رضا براهنی ـوقتی که ما چند وقت پیش در تهران متن 134 نویسنده را آماده کردیم، در جمعمشورتی اسامی نویسندگانی را که به ذهنمان می­رسید که باید جزو امضاکنندگان آن متن باشند با یکدیگر در میان گذاشتیم. اسم دکتر سروش هم مطرح ومتعاقبا رد شد. به دلایلی که برای همه روشن بود: درست در زمانی که همه­یاعضای کانون نویسندگان ایران، پس از اعدام سعید سلطانپور، عضو هیات دبیرانکانون بیم آن را داشتند که روانه ی زندان­های جمهوری اسلامی شوند، آقایدکتر سروش در رأس تصمیم­گیری­های فرهنگی جمهوری اسلامی قرار گرفته بود ونتیجه­ی آن تصمیم­گیری تعطیلی دانشگاهها، فرار مغزها از کشور، زندانی شدنتعداد بیشمار دانشجویان دانشگاهها و حتی اعدام آنها، و زندانی شدن تعدادیاز استادان دانشگاهها بود. در اجلاسی که در دانشکده­ی حقوق دانشگاه تهراندر بهار سال 60 تشکیل شد، و در آن دکتر سروش، جلال­الدین فارسی و دکترشریعتمداری از طرف آیت­اله خمینی به عنوان نمایندگان او شرکت کردند،اعتراض­های فراوانی به تصمیم­گیریهای غیر دموکراتیک در حق دانشگاهها صورتگرفت. در آن جلسه تعدادی از استادان دانشکده­ی ادبیات و علوم انسانیدانشگاه تهران نیز حضور داشتند که مشخصا عبارت بودند از خانم دکتر هماناطق، خانم دکتر آذر نفیسی، خانمی از بخش روانشناسی، آقای دکتر بهمننیرومند، و من. از آنجا که بخش اعظم اعتراض­ها از سوی من به عمل آمده بودـ به­رغم اینکه دیگران هم حرفهایی به اعتراض زده بودند، من بازداشت شدم.پس از آنکه از زندان اوین در اوایل زمستان همان سال آزاد شدم، دوباره رئیسدانشگاه وقت از من خواست که به اوین برگردم و از آنجا، نامه ای دریافت کنمکه بازگشت من به دانشگاه منوط به تصمیم خود دانشگاه است و من محکومیتی دردستگاههای قضایی نداشته ام، و در مورد پرداخت حقوق هم دانشگاه خود بایدتصمیم بگیرد. پیشتر، موقع مرخص شدن از زندان بود که دادیار شعبه از منخواست یا من رضایت شاکیان خود را جلب کنم و یا کسی با قباله بیاید بهاوین. من پرسیدم شاکیان من چه کسانی هستند، گفتند آقایان جلال الدین فارسیو دکتر عبدالکریم سروش . من ضمن اینکه بسیار تعجب می کردم، گفتم من به ایناشخاص دسترسی ندارم. گفتند اینها از استادان هستند. گفتم من از استاد بودناینها هم خبری ندارم، اما اگر اجازه بدهند برادر من کفالت مرا برعهدهگیرد، او هم استاد دانشگاه است. گرچه او هم قباله نداشت، اما پذیرفتند. آنموقع بود که من فهمیدم اعتراض من به آقایان شورای انقلاب فرهنگی کار دستمداده است. البته وقتی که چند ماه پیش تر در خیابان 16 آذر مرا بازداشت میکردند، از بازداشت کنندگان حکم جلب خواستم، و آنها حکم جلبی به امضایلاجوردی به من نشان دادند. چه رابطه ای بین دو جناح مختلف بود، دقیقاً درآن زمان روشن نبود. تا آن روز به نظر می رسید من جرمی مرتکب نشده بودم. درآن زمان برای گرفتن حقوق معوقه به اسنادی دسترسی پیدا کردم. رئیس دانشکدهی وقت به بانک ملی شعبه ی دانشگاه نوشته بود که حقوق دکتر هما ناطق، دکتربهمن نیرومند، دکتر آذر نفیسی، دکتر رضا براهنی و آن خانم استادیارروانشناسی را از حساب آنان برداشته به حساب دانشگاه واریز کنند. از آنجاکه دادسرای انقلاب سرنوشت مرا به خود دانشگاه واگذار کرده بود، دانشگاهتهران چند ماه بعد مرا از کلیه ی خدمات دولتی منفصل کرد و هرگز هم اجازهنداد که قدم به دانشگاه تهران بگذارم. از سرنوشت آن خانم روانشناس خبرندارم. خانم آذر نفیسی با روسری در دانشگاه دیگری به کار پرداخت و هماناطق و بهمن نیرومند از ایران فرار کردند. 2ـعلت امتناع جمع مشورتی کانون نویسندگان از سپردن متن 134 به آقای دکترسروش برای امضا این بود که آقای دکتر سروش در مقطع خاصی که مقطع قدرتگرفتن نظام جمهوری اسلامی برای قطع نفس روشنفکری از جامعه بود، در کنار آنقرار گرفته بود. و بعدها هم هرگز حاضر نشد حتی یک بار از مردم آزاده ای کهزجر آن سال ها را کشیده بودند، عذر بخواهد. امروز ممکن است آقای دکتر سروشرا با معیار دیگری بسنجیم، ولی آقای دکتر سروش هنوز گذشته ی خود را با آنمعیار نسنجیده است. بعضی ها گفته اند که چرا هایدگر هرگز از همکاری بانازیسم عذر نخواست. پس چه مانعی دارد که آقای دکتر سروش هم عذر نخواهد.اولاً آقای دکتر سروش ناخن کوچک هایدگر هم نمی تواند باشد ـ در حوزه یفلسفه ـ و ثانیاً این همه لعنت نامه درباره ی هایدگر نوشته شده، که یکهزارمش در ارتباط با حیات اولیه ی سروش نوشته نشده است. اما اگر هایدگر درزمان هیتلر به انجمن قلم می رفت، حتماً با اردنگی بیرونش می کردند،همانطور که فرستاده ی پینوشه را در هلند از انجمن قلم بیرون کردند و "آریلدورفمن" را که مخالف پینوشه بود به عضویت پذیرفتند. انجمن قلم سابقه ی اینمسائل را داشته است. وقتی که نورمان میلر، نویسنده ی معروف آمریکایی، درزمان ریاست انجمن قلم آمریکا، از وزیر خارجه ی آمریکا در چند سال پیش دعوتکرد که اجلاس جهانی انجمن قلم را در نیویورک افتتاح کند، نویسندگان دیگرآمریکایی به اعتراض برخاستند. انجمن قلم هرگز نمایندگان دولت ها را به جلسات خود نپذیرفته است. ممکن است شما و من هزار اختلاف با فرج سرکوهیداشته باشیم، اما او کاملاً حق دارد