Tuesday, December 25, 2007

جواب مختصر به حضرت اخوی- اسماعیل وفا یغمایی

جواب مختصر به حضرت اخوی
اسماعیل وفا یغمایی
جناب اخویبا آرزوی سلامت و هدایتسلامنامه ای را که دو سه ماه قبل برای من قلمی نموده بودی اخیرا با جرح و تعدیلاتی در سایتهای وابسته به جمهوری اسلامی دیدم.مبارک است!!رعجالتا گرفتاری هایم زیاد است و حوصله چندانی برای نامه نگاری ندارم،سن و سال که بالا میرود آدم اگر با کاغذ و قلم سر و کار داشته باشددرصرف اوقات خسیس میشود که به قول خواجه
بر لب بحرفنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیستاگر روزگاری حالی و حوصله ای و فرصتی بود بیشتر می نویسم ولی عجالتافکر می کنم کارنامه سی و چهار سال مبارزه قلمی و قدمی واقعی من، چه شما و دیگران بفهمید یا نفهمید جوابی قانع کننده برای شما باشد
قربانت گردم
فکر می کنم شمایا مرا غافل می پندارید یا خود غافلید و یا خود را به غفلت زده اید که فقیر را در محتوای محتوم ومقصود ومستور درعریضه خود،دعوت به بر شوریدن وبناچار به بازگشت به آغوش «اسلام عزیز» فرموده ایدبنده به عنوان یک شاعر و نویسنده یک لاقبای تبعیدی،پس از تجربه ای سنگین و شناختی بسیار«روشن و منسجم، ومستحکم تر از پولاد آبدیده»، شناختی که برای رسیدن به آن «ذره به ذره جلو رفته و رنج کشیده ام وخون جگر خورده ام»، دیگربه قول خواجه«محتسب داند»که نه اهل ترک«باده و ساغر»م و نه اهل «خرقه تر کردن به آب چشمه خورشید» که دیگر جانم در تنم نمی گنجد و سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آیدتبارک الله از این فتنه ها که در سر ماستو به قول شمس تبریزی دیگر حتی«محمد رسول بزرگوار خدا را هم با یکمیلیارد پیرو، اخوی خود دانم! چه برسد به اینکه فلان ملای مبتذلی را که دیروز پس از عبور از خم و پیچ مجاری ادرار ابوی خود سر از شرمگاه والده ماجده اش به در آورده به امامت بپذیرم و نعلین او را جفت کنم» ( نقل به مضمون و حرف در محتوی از شمس تبریزی است و قصد بی تربیتی ندارم)مو نیزبدین نمط بنده علیرغم احترام به فرهنگ و جهانبینی توده های مظلوم مسلمان و دوست داشتن حتی سکوت زیبا و مرموز وغبارهای روی کاشیکاریهای دور افتاده ترین امامزاده مملکتمان، و سقا خانه های بازارهای قدیمی مثلا یزد، دیگراز لحاظ سیاسی حتی و هرگز سر به فرمان اسلام دموکراتیک، و در اساس هیچ نوع اسلام سیاسی هم فرود نمی آورم چه برسد به این باصطلاح دین!! این فاضلاب مانده از قرون و اعصاری که هرملای مافنگی در آن بند از ازار گشوده وادرارها فرموده،فاضلابی که کلیدش در دست آلوده ای چون علی خامنه ای است وکارگزاران کلیدی اش در ظلم وناجوانمردی وشرارت گوی سبقت از شمر و یزید ربوده اند و تسمه از گرده مردم کشیده اند ودر هرخانه و محله، فقر و سوگ و درد و اعتیاد و دربدری و دردهای فراوان دیگر را به تساوی و عدالت تقسیم نموده اند و شما که در ایران هستید حتما بیش از من دور از وطن از این ماجراها با خبرید و شعر سعدی را مجسم می بینید که در قحط سال دمشق و نابودی انسانیت و عشق به لطف حکومت استبداد دریده و درنده شیعی اثنی عشری اسلامی.
نباشد بجز آه بیوه زنی
اگر بر شدی دودی از روزنی
آنچه که در این صحنه برای من می ماند اعتقاد به یک «نیروی معنوی» است،نیروئی فراتر از هر رسول و امامان مختلف اللون و شکل و طعم، و شیخ پشم الدینهای صاحب ادعائی که دین و آئین توده های مردم را بازیچه کردند و به نجاست قدرت طلبی و سیاستبازی آلودند. و این اعتقاد باز یافته بناگزیر ،اعتقادیست که آن را از شائبه خرافات ادویه زده و عطر آلود هر «مکتب و مذهبی پالوده ام»، و «باز یافته ام» و با او «هستی معنوی» من فارغ از «مزخرفات و طامات این» و «چرندیات وشطحیات آن» معنائی و جهتی دارد تا در خود گم اندرگم نشوم، و دیگر،مقوله «دموکراسی و آزادی» است که نمی شود از آن گذشت و اگر از آن بگذرم در بیرون خود و در رابطه با دیگران گم خواهم شد
علیرغم هر ماجرائی که تا کنون رخ داده و یا از این پس رخ بدهد من به این دو وفادارم، چون این چنینم و نمی توانم جز این باشم، و در این سودا به احتمال فراوان،اگر لطف حق شامل حالم باشد،با رضایت، در تبعید، و در کمال صحت و سلامت! خواهم مرد. انشاالله تعالی.آنچه در باره مجاهدین والبته از زاویه ملاها نوشته اید یا نوشته اند اگر لازم باشد خود مجاهدین پاسخ خواهند داد که نه دستشان چلاق است و نه زبانشان الکن، اما تا جائی که به من بر می گردد مسئله من تعهد به این و آن نه که تعهد به آزادی و مردم ایران است که سالهاست من«مومن بی مسجد و صوفی بی خانقاه»ام،كيست مگر من دراين وادي بي راه و ماهمومن بي مسجد و صوفي بي خانقاههركه به بيراهه رفت گم شد و در حيرتمزآنكه مرا عاقبت گم شده در راه راهاي دل ازين افت و خيز زين همه سوز و ستيزنيست تو داني مرا قبله سوي نام و جاهعشق ز سوئي رسيد جمله دل و جمله جانعقل ز سوي دگر با علم و با سپاه
.......آه زصدقي كه زد ريشه به ترديد و شكپرتوي اي مهربان در بگشا اي پناهميرسدآيا دمي كز فلق معرفتشعله زند نور عشق چهره گشايد پگاهدرد من اي دوست نيست زان دوغزال سياه
از غم تفسير عشق روز «وفا» شد سياه
و قبل از آن هم به خاطر تعهدات یاد شده بود که در این یا آن سازمان سیاسی سالهائی دراز را به قول حافظ «بی مزد و منت» خدمت نمودم و جان کندم که این سازمانها بستر بودند ونسلی که من در زمره آن بودیم قطرات بارانی که به بستر نیاز داشتند تا جریان پیدا کنند و بس.حضرت اخویدر باره مجاهدین و مسعود رجوی نکاتی نوشته اید که فارغ از هر چیز باید بگویم نقادی سازمان مجاهدین و هر سازمان سیاسی دیگری در کفایت انجمنهائی چون انجمن نجات! نیست. دشمن و آنکه از این سو بریده وکمر همت برای بقای استبداد فاسد و خونریز جمهوری اسلامی بسته است که نقادی نمی کند! میگیرد و می بندد و شکنجه می دهد و می کشد و دوست دلسوز است که نقدت می کند تا از خطا و هلاکت نجاتت دهد ، اما فارغ از اینها،مقولاتی مثل«آزادی» و «مردم» و «دموکراسی» اند که به سازمانها ی سیاسی مشروعیت و ارزش داده اند و نه بالعکس و به خاطر این ارزشهاست که خانمان و جان و هست و نیست دهها هزار تن از زیباترین نسلی که ملت ایران در دهه چهل تا شصت و پس از آن پرورد نثار شد، (نسلی زیبا وشریف و به نظر من تکرار ناپذیر،نسلی که گامهایش مایه غرور خاک و دستهایش باعث آبرو و حیثیت آسمان بود)، واگر کسی جز این می اندیشد و فکر می کند مشروعیت آزادی و دموکراسی و مردم ناشی از سازمانهای سیاسی است غلط می کند واشتباه می فرماید. فارغ از این ارزشها سازمانهای سیاسی، کالبد بی جانند و مفت هم گرانند وفرو می ریزند و جنابعالی تصدیق می فرمائید که مشکل آزادی و مردم ودموکراسی در جمهوری اسلامی سرجای خودش هست و گویا بنده هم سر جای خودم هستم و علیرغم تغییر مکان سیاسی در ماهیت چندان تغییری نکرده ام وبا یا بدون مجاهدین «گوهر مهر بدان مهر و نشان است» که بود و گفته اند
شرف المکانٌ بالمکین
آبرو و شرف مکان به کسانی است که در آن مکان دارند.نکته دیگر این که آرزو می کنم و امیدوارم تمام نیروهائی که می خواهند در مسیر دموکراسی ریشه استبداد اسلامی را بکنند اعم از مجاهد و نامجاهد در صراط مستقیم دموکراسی سرحال وچاق و چله قبراق و به دور از چشم زخم بمانند، اما مگر ماهیت پلید جمهوری اسلامی وابسته به بود و نبود فلان یا بهمان سازمان سیاسی است و اگر فلان یا بهمان سازمان سیاسی از بین رفت یا از صراط مستقیم خارج شد بنده باید شال و قبا کرده و به زیر قبای ملا و جمهوری ملایان باز گردم، نه اخوی ملاها با مجاهدین و بی مجاهدین پلید و شریرند و اگر کسی جز این فکر می کند خداوند او را مقداری شعور بدهد.اخوی! من و امثال من درحیطه مبارزه با جمهوری اسلامی و امثالهم دو مشکل داریم اول مشکل سیاسی است و دوم و مهمتر از اولی، مشکل اخلاقی و انسانی است، گیرم که بخت و تلاشها یاری نکرد وجمهوری جنایت باز هم دوام آورد ودر حیطه سیاسی نسل من موفق نشد و شکست خورد ولی شما مطمئن باشید در حیطه اخلاقی ما هرگز به مشتی جنایتکار ضد ایرانی نخواهیم باخت و تا پایان خواهیم ایستاد. بنابر این و به دلایل ذکر شده من نه علاقه ای به عرایض و نه دیدار شما را ندارم چون متاسفانه شما در کنار رفقای انجمن نجاتید و من بدون آنکه چندان به پیروزی یا شکست بیندیشم و یا اساسا درپی چیزی برای خود باشم هنوز هم در زیر آفتاب و ماهتاب تلخ تبعید در آرزوی نجات یک میهن در کنار ملت بزرگ و شریف و رنجدیده خود ایستاده ام و امیدوارم اگر چه دور از آنها در همین سودا زانوانم تا شود و درآغوش بسیط و پر مهر مرگ به پایان رسم. که دیریست در چشم اندازی دیگر اگر چه طمعی در کنگره عرش نبسته ام وبه پیروی از فرهنگ شریف و انسانی مملکتمان مقام فرو افتاده ترین و له شده ترین انسانها را بالاتر از کنگره نشینان عرش می دانم که
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
ونیز خود را دیرگاهی است از پرنده ای بی نام و گربه ای آرمیده بر دیوار بلند خانه پدری برتر نمی دانم اما با خود زمزمه کرده امندانمم! که در این خاکدان چه افتادست
و
گر از این خانه ویران سوی آن خانه روم
دگر انجا که روم عاقل و فرزان روم
تا بگویم که چه کشف ام شد از این سیر و سلوک
به در صومعه با بر بط و پیمانه روم
فارغ از توضیحات بالا و از آنجا که کسی را جز دستگاه فاسد حاکمه مسئول نمی دانم از شما به عنوان شخص شما آزرده نیستم و برای شما متاسفم .من بسیار متاسفم که به دلیل وجود استبداد اسلامی در ایران باید همخونان و همریشگان بجای نامه صفا و محبت چنین مکاتباتی داشته باشند ، ولی متاسفانه حکایت چنین است. تردید ندارم رژیم فاسد ومستبد جمهوری اسلامی سرانجام به همت مردم ایران و نیروهائی برخاسته از درون صفوف مردم و وفادار به آرمان آزادی و دموکراسی فرو خواهد ریخت و روزهای روشن آزادی فرا خواهد رسید و دوران تلخی ها به پایان خواهد رسید
به قول کتاب آسمانی معتقدان به اسلام و آیاتی که در سلولهای ساواک شاه درعهد جوانی و درست سی و دو سال و دو ماه و چند روز قبل در مشهدبا استخوان مرغ بر دیوارحک کرده بودم و هنوز در خاطرم مانده است
الیس الصبح بقریب؟ فسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
آیا سپیده دم نزدیک نیست
وخواهند دانست ستمگران که چگونه طومارشان را در هم خواهیم پیچید با عرض سلام خدمت سرکار خانم و خدمت خانواده و بستگان ارجمند وبا آرزوی نجات شما از انجمن نجاتبرادرت. اسماعیل وفا یغماییلینک به نامه درج شده در سایتهای وابسته به جمهوری اسلامی
نامه ابوالقاسم یغمایی به برادرش اسماعیل یغمایی

فشارهاي امريکا اقتصاد ايران را درهم کوبيده

فشارهاي امريکا اقتصاد ايران را درهم کوبيده
تفسيري از لودووار - چهارشنبه 5 دی 1386 [2007.12.26]
‏‏ميگل گاروته
‏"اسراييل بايد از نقشه جهان حذف شود." اين جمله توسط محمود احمدي نژاد در اکتبر 2005 در تهران بيان شد. رييس جمهور ‏ايران، در برابر عموم، از يک طرف اعلام کرد که هولوکاست يک افسانه است و از طرف ديگر اظهار داشت: "بايد اسراييل از ‏صفحه زمان محو شود." درحقيقت، احمدي نژاد در اکتبر 2005 کنگره اي بين المللي برگزار نمود و در حضور بسياري از ‏منکران کشتار يهوديان، واقعيت هولوکاست را انکار کرد؛ روبرت فوريسون، مورخ دانشگاه سوربن فرانسه، جورج تيل که به ‏خاطر نفي هولوکاست سابقه زنداني شدن در فرانسه را دارد و فردريک توبن، تجديد نظر طلب استراليايي از کساني بودند که در ‏اين کنگره شرکت کردند.‏
اين انکار اسلامي و به عبارت بهتر، ايراني، يک تحريک لفظي ساده نبوده و نيست. نکته قابل توجه اين است که اظهارات محمود ‏احمدي نژاد در زمان ساخت مراکز هسته اي و غني سازي ايران به دستور آيت الله هاي اصولگرا و رهبرشان بيان شده؛ از آن ‏زمان تاکنون اظهارات او و تکرار آنها به هشداري جدي براي اسراييلي ها تبديل شده است.‏
ما غربي ها نيز به گونه اي خود را در اين داستان دخيل مي دانيم، ولي اين مسأله به طور مستقيم به جانب اسراييلي هاست. ‏اظهارات و سياست هسته اي رييس جمهور احمدي نژاد بار ديگر حق موجوديت دولت يهود را زير سؤال برده است. با اين حال، ‏انتخاب اسراييل توسط خداوند يک امر غيرقابل بازگشت است، زيرا خداوند نه اشتباه مي کند و نه ما را فريب مي دهد. "حذف ‏اسراييل نماد آشکاري از خواست الهي است."‏
با نگاهي به اتفاقات ژوئيه 2006، حزب الله را در جنوب لبنان مي بينيم که بار ديگر آشکارا خصومت خود را نسبت به دولت يهود ‏نشان مي دهد: رويارويي بين ارتش اسراييل و حزب الله تروريست که ازيک سو طرفدار سوريه است و از سوي ديگر توسط تهران ‏رهبري مي شود. ماه ها پس از پايان يافتن درگيري ها شاهد بوديم که مطبوعات و رسانه ها اين رويدادها را به شيوه هاي متفاوت ‏تحليل کردند و به ويژه مشخص شد که حزب الله از مردم غيرنظامي جنوب لبنان به عنوان سپر دفاعي استفاده کرده. مشخص شد که ‏هزاران راکت و موشک صرفاً به هدف محله هاي مسکوني اسراييل پرتاب شده. مشخص شد که حزب الله از موشک هاي ايراني با ‏برد 200 کيلومتر به نام "فجر" استفاده کرده است.‏
تهران، 4 مارس 2007: محمد عبدالله صفي الدين، نماينده حزب الله در تهران در شبکه چهار تلويزيون ايران اعلام مي کند: "حزب ‏الله به جنگ در مقياس وسيع نياز ندارد. حزب الله قادر است زماني که امريکايي ها عراق را ترک مي کنند، وارد خاک اسراييل ‏شود. مي دانيد خروج نيروهاي امريکايي از عراق چه معنايي دارد؟ اين بدين معني است که اسراييل حامي خود را از دست داده. ‏حزب الله براي ورود به خاک اسراييل نيازي به جنگ با مقياس وسيع ندارد. حزب الله با سادگي هرچه تمام تر مي تواند بر روي ‏خاک اسراييل قدم گذارد. امريکايي ها مجبور به ترک خاک عراق هستند. چه جنگي با ايران صورت بگيرد چه صورت نگيرد، آنها ‏بايد خاک عراق را ترک کنند."‏
قدرت واقعي حزب الله در ژوئيه 2006 در زمان رويارويي نظامي با اسراييل آشکار شد. نيات واقعي حزب الله نيز روز 4 مارس ‏‏2007 به وسيله اظهارات عبدالله صفي الدين در تلويزيون ايران برملا گرديد. از آن تاريخ، حزب الله در بي تفاوتي هرچه تمام تر ‏جهان غرب باز هم از نظر نظامي مجهزتر شده است. ‏
ولي آغاز داستان ايران و حزب الله به 15 سال پيش يعني سال 1992 بازمي گردد. در ماه مه 1992 اسحاق رابين، نخست وزير ‏اسراييل، در ميز کار خود در اورشليم گزارشي را از طرف سازمان اطلاعات نظامي اسراييل مشاهده مي کند. اين گزارش به ‏برنامه هسته اي ايران مربوط مي شد. در اين گزارش، برخلاف عقيده سازمان سيا، به وضوح آمده بود که برنامه اتمي ايران صرفاً ‏از اهداف صلح آميز پيروي نمي کند [سازمان سيا در سال 1998 به نيات واقعي برنامه ايران پي برد]. ‏
پس در واقع اسراييل در سال 1992 به اين واقعيت دردناک پي برده است: دولت يهود، به عنوان يک کشور اتمي، نمي توانست ‏هيچ گونه پاسخ بازدارنده و باورپذيري در برابر اين تهديد بالقوه ارائه دهد. اسحاق رابين، به عنوان يک سياستمدار چپ گراي ‏اسراييلي و شخصيتي که با عرفات صلح کرد و به همين دليل ترور شد، اولين کسي بود که به اين خطر بزرگ پي برد: اين خطر نه ‏از سوي فلسطين بود و نه عراق، بلکه از سوي ايران بود. براي اطلاعات بيشتر در اين زمينه مي توان به مقاله کلاين و اورن تحت ‏عنوان "کابوس وحشتناک اسراييل" که در تاريخ 5 فوريه 2007 در مجله امريکايي ‏The New Republic‏ چاپ شده مراجعه ‏کرد.‏
پانزده سال بعد، يعني در اواخر سال 2007، اين مشکل همچنان برجاي خود باقي است: اسراييل ازيک طرف نمي خواهد با ايراني ‏اتمي و طرفدار خميني و ازطرف ديگر با جهان غربي که هيچ واکنشي نشان نمي دهد همزيستي کند. به علاوه، ايران درحال ‏گسترش بي وقفه نفوذ خود در منطقه است: توليد اورانيوم غني شده؛ استقرار حزب الله شيعه در مرزهاي اسراييل؛ حمايت از حماس ‏سني در نوار غزه و کرانه باختري رود اردن، به طوري که برخي از عناصر مهم آن از طرفداران سرسخت ايران هستند؛ اتحاد با ‏سوريه علوي که به شکلي منسجم با ايران همسو شده است. به طور خلاصه بايد اذعان داشت که ايران با متحدان خود در هيچ زمان ‏ديگري تا اين حد خطرناک تر براي اسراييل ظاهر نشده است.‏
غرب تأکيد مي کند که ايران، در بهترين حالت، قبل از سال 2009 به بمب اتمي دست نخواهد يافت. ولي چه خواهد شد اگر ‏اورانيوم غني شده توسط ايران به دست حزب الله يا هر گروه انتحاري ديگري برسد؟ آنها بي شک از اين وسيله راديواکتيو مهلک ‏در يک "بمب منحوس" بهره خواهند برد و آن را از جنوب لبنان، يا هر جاي ديگري، به اسراييل پرتاب خواهند کرد. ولي نکته ‏مسلم اين است که بي شک چنين حمله اي، در بهترين حالت، قبل از سال 2009 روي نخواهد داد.‏‏ ‏منبع: لو دووار، 21 دسامبر 2007‏
مترجم: علي جواهريalijava_rooz@yahoo.es

واکنش به حضور روزافزون ايران در‎ ‎نيکاراگوئه


واکنش به حضور روزافزون ايران در‎ ‎نيکاراگوئه
گزارش سانفرانسيسکو کرونيکل - چهارشنبه 5 دی 1386 [2007.12.26]
تاد بنزمن‏ ‏دومين هليکوپتر نظامي، روزها بر فراز جنگل پرواز کرد و سپس در ميان استقبال ناخوشايند دهها تن از ‏روستائيان عصباني مناطق رامااينديا و کريئول به زمين نشست. روپرت آلن دانکن، رهبر منطقه کريئول، با حدود ‏‏400 نفر جمعيت که در طول خط ساحلي زندگي مي کنند، در ماه مارس با خارجياني که اونيفورم نظامي به تن ‏داشتند، مواجه شد و خواست دليل بازديدهاي هوايي غيرقانوني آنها را بداند.‏‏ ‏
دانکن با عصبانيت به آنها گفت، "اينجا ملک ماست. ما هميشه اينجا زندگي کرديم و شما اجازه نداريد اينجا بياييد." ‏تا وقتي دانکن به طرفدارانش نگفته بود که با ساطور و قمه به جان بالگرد بيفتند، نمي دانستند که اين افراد از ‏جمهوري اسلامي ايران هستند و به آنجا آمده اند تا يک جاي پاي محکم در آمريکاي مرکزي در وسط قلمروي آنها ‏بنا کنند. ‏‏ ‏ايران و متحدانش بعنوان بخشي از شراکت جديدشان با دنيل اورتگا رئيس جمهوري نيکاراگوئه، در نظر دارند به ‏ساخت يک بندر به ارزش 350 ميليون دلار در منطقه مانکي پوينت ‏‎ (Monkey Point)‎‏ بر روي ساحل اقيانوس ‏اطلس کمک کنند و سپس با حفاري يک "کانال خشک" مسير عبور خط لوله، ريل راه آهن و بزرگراه را به ساحل ‏پرجمعيت اقيانوس آرام احداث کنند. ايران پيش از اين نيز يک سفارت در ماناگوآ، پايتخت نيکاراگوئه، تأسيس ‏کرده است. ‏‏ ‏اين در حالي است که جامعه مخالف مانکي پوينت از زمان انتشار اين اخبار تاکنون، به آن بعنوان تهديدي براي ‏زندگي روستايي خود نگريسته است. با اين حال، اگرچه مردم مانکي پوينت احساس تهديد مي کنند، اما با يکديگر ‏بسيار همبستگي دارند. ورود ايران به نيکاراگوئه در حالي صورت مي گيرد که دولت بوش و برخي از متحدان ‏اروپايي اش روابط خصمانه اي با ايران دارند. ‏‏ ‏آنچه که مقامات وزارت امور خارجه آمريکا، مقامات اسبق امنيت ملي اين کشور و محققان مسائل ضدتروريستي ‏را نگران کرده اين است که در صورتي که ايران مورد حمله قرار گيرد، مي تواند با استقرار گروه تروريستي ‏حزب الله و عوامل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، که هم اکنون در آمريکاي لاتين هستند، از نيکاراگوئه به منافع ‏آمريکا و متحدانش ضربه بزند. در واقع تهديدهاي رهبري ايران براي هدف گيري منافع آمريکا در سراسر جهان ‏باعث افزايش تنش ها شده است. ‏‏ ‏جان شيندلر، افسر اسبق و زبده ضدجاسوسي آمريکا و تحليلگر سازمان امنيت ملي اين کشور، مي گويد: "خلاصه ‏کلام اين است که در صورت درگيري با ايران و بمباران اين کشور، مطلقا ً شک ندارم که ايران به فکر حمله اي ‏در سطح جهاني خواهد بود. ايرانيان اين قابليت را دارند، خصوصا ً از آمريکاي جنوبي. حزب الله در سراسر ‏آمريکاي لاتين جبهه دارد. اين مسأله تازه اي نيست، اما يقينا ً موضوعي است که ما تازه به آن توجه کرده ايم."‏‏ ‏تعداد معدودي از ناظران و تحليلگران نيکاراگوئه معتقدند که ايران واقعا ً در نظر دارد هر يک از وعده هاي 500 ‏ميليون دلاري خود را عملي کند و مشخصا ً نياز دارد که با يکي از فقيرترين کشورهاي آمريکاي لاتين روابط ‏تجاري داشته باشد. از سوي ديگر سياستمداران مخالف نيکاراگوئه نيز معتقدند که مي دانند چرا ايران احتمالا ً ‏خواهان برقراري روابط با کشورهاي نفت خيز ونزوئلا و بوليوي است، اما ترديد دارند که آيا واقعا ً ايران آنقدر ‏به موزهاي نيکاراگوئه علاقه مند است که خواهان بازگشت آنها به چرخه سرمايه گذاري است. ‏‏ ‏آنهايي که با ترديد به اهداف ايران در نيکاراگوئه مي نگرند، به مأموريت جديد ديپلماتيک ايران در ماناگوآ اشاره ‏مي کنند. اوليور رول معاون مدير سازمان اطلاعات اف بي آي و امور بين المللي مي گويد: "ايرانيان از سفارت ‏هاي خود براي قاچاق اسلحه استفاده مي کنند و در گذشته نيز از آنها براي گسترش و اجراي طرح هاي خود ‏استفاده کرده اند. ديپلمات ها در رفت و آمد خود مصونيت دارد. سفارت يک مرکز حفاظت شده هم براي جاسوسي ‏و، هر از گاهي، هم براي انجام عمليات هاي ويژه است. بنابراين يک سفارت در ماناگوآ قطعا ً محيطي است که ‏براي دستگاه امنيت ملي ما نگران کننده خواهد بود."‏‏ ‏اما همه رفتن ايران به ماناگوآ را از جمله اهداف شرورانه اين کشور نمي دانند. برخي از تحليلگران سياست ‏خارجي معتقدند که اين اقدام ايران، واکنش منطقي اين کشور براي حمايت از کشورهايي است که با دو دور تحريم ‏هاي شوراي امنيت سازمان ملل بر عليه ايران مخالفت کرده اند و ايران همچنان در نظر دارد براي خنثي کردن ‏دورهاي بعدي تحريم، اين روند را ادامه دهد. پيتر رادمن، عضو ارشد سياست خارجي آمريکا در موسسه ‏بروکينگز مي گويد: "ايران سياست خارجي خود را دارد. ايرانيان فقط تلاش مي کنند نفوذ خود را گسترش دهند. ‏آنها به فعاليت هاي اقتصادي خود همچنان ادامه خواهند داد."‏‏ ‏دنيس جت، رئيس مرکز بين المللي دانشگاه فلوريدا در گينزويل مي گويد: "وقتي واشنگتني وجود داشته باشد که ‏شما را شرور بنامد و پيوسته گزارش هايي از واشنگتن درباره عمليات هاي بمباران منتشر شوند، شما چه کار مي ‏کنيد اگر يک طراح ايراني در زمينه مسائل استراتژيک باشيد؟ ايرانيان در استفاده از ديپلمات ها و مأموريت هاي ‏ديپلماتيک بعنوان مکانيسمي براي ترور سابقه دارند. پس چرا حالا نبايد محاسبه اين چنيني داشته باشند؟"‏‏ ‏منبع: سانفرانسيسکو کرونيکل، 21 دسامبر، 2007‏

Wednesday, December 19, 2007

نامه راحله زماني براي بخشش به خانواده شوهرش

نامه راحله زماني براي بخشش به خانواده شوهرش
صدایت می‌زند


صدایت می‌زند
صدایت می‌زند ، از میان حلق
با التماس ِ نوشته‌ای

صدای ناقوس مرگ
چهارشنبه می‌آید

به صدای نفس‌های راحله
چوب حراج زذه‌اند

برشت می‌گفت
آن که می‌خندد
هنوز خبر هولناک را نشنیده است

از طناب جور تو این زن
هزار بار آویخته شده
و تو به درجه رفیع آدم‌کشی نائل شده‌ای

و هزار چاقوی ظلم
در شاهرگش فرو برده‌ای

برای درمان سینه‌ام پان کی مون
جوشانده دم می‌کند
ح مقدم

نامه راحله زماني براي بخشش به خانواده شوهرش
راحله زماني زني كه قرار است چهارشنبه در زندان اوين به دار اويخته شود ديروز با ارسال نامه اي به خانواده شوهرش از انها خواست به خاطر بچه هايش او را ببخشند .
وي همچنين خواستار توقف اجراي حكم از سوي قوه قضاييه شد كه بتواند فرصت كافي براي اخذ رضايت داشته با شد. در اين نامه آمده است: من از اين كه ناخواسته اين كار را كرده‌ام پشيمانم. هنوز باورم نمي‌شود كه چه كرده‌ام. فكر مي‌كنم خواب ديده‌ام. آنقدر اذيت شده بودم و آنقدر رنج كشيده بودم كه يك لحظه كنترلم را از دست دادم و نفهميدم چه شد. من هم خيلي ناراحتم. باور كنيد من هم دلم براي شوهرم مي‌سوزد. اما اين كار ناخواسته بود.
من مي‌خواستم زندگي ‌ام را حفظ كنم. اما يك دفعه اتفاق افتاد. كاري كنيد حالا كه بچه‌هايم بي‌پدر شده‌اند ديگر بي‌مادري نكشند. سه سال است كه بچه‌هايم (دختر ۵ ساله و پسر ۳ ساله‌ام) را نديده‌ام. اما مي‌دانم كه الان يك چيز را گم كرده‌اند: مادر مي‌خواهند. اينها بچه‌هاي خانواده شوهرم هم هستند از آنها خواهش مي‌كنم فقط به آرامش خودشان و انتقام از من فكر نكنند به روح و روان بچه‌هاي من كه بچه‌هاي خودشان هم هستند، فكر كنند. اين بچه‌ها بدون پدر و مادر چطور بايد بزرگ شوند. وقتي بزرگ شوند نمي‌گويند چرا مادر ما را نبخشيديد. نمي‌گويند چرا نگذاشتيد ما بزرگ شويم و تصميم بگيريم. من سه سال است كه بچه‌هايم را نديده‌ام. چهار بار درخواست كرده‌ام اما آنها را نياورده‌اند. قبلاً براي ملاقات آنها خيلي اصرار نداشتم چون مي‌ترسيدم اگر آنها را ببينم قلبم بلرزد. مي‌ترسيدم نه خودم ديگر دوري آنها را طاقت بياورم و نه آنها دوري من را.
اما حالا مي‌خواهم آنها را ببينم. دلم ديگر به تنگ آمده، ديگر تحمل دوري بچه‌هايم را ندارم.
آن قتل فقط يك اتفاق بود. من نمي‌دانم يك لحظه چه بلايي سرم آمد كه اين كار را كردم. بچه‌هاي من تازه اول زندگي‌شان است چطوري بي‌پدر و مادري بكشند. آنها به هر حال بزرگ مي‌شوند اما محبت مادر و بوي تن مادر يك چيز ديگر است. كاش پدرشان بالاي سرشان بود. كاش من مي‌مردم و اين اتفاق نمي‌افتاد. من به خاطر خودم نمي‌گويم، فقط به خاطر بچه‌هايم مي‌گويم. اگر پسرشان را دوست دارند فكر بچه‌هاي او را هم بكنند. نخواهيد كه درد بچه‌ها دو برابر شود.
اگر من ظالم و گناهكار هستم، بچه‌ها كه گناهي ندارند. به خاطر آنها مرا ببخشيد و از خون من بگذريد.
من خانواده شوهرم را مثل پدر و مادر خودم مي‌دانم. الان هم خيلي براي آنها ناراحتم و براي اتفاقي كه براي پسرشان افتاده خيلي پشيمانم. آنها به خاطر يك لحظه‌يي كه نفهميدم چه شد، فكر مي‌كنند با پسرشان يا خودشان كينه و دشمني دارم ولي اينجوري نيست و من واقعاً نفهميدم كه چه كردم و الان پشيمانم. من هر شب خواب خانواده شوهرم را مي‌بينم و الان كه از خانواده او دور شده‌ام انگار از خانواده خودم دور شدم. فكر كنند من هم بچه خودشان هستم. من هم اميدم اين است كه آنها از خون من بگذرند. اصلاً نمي‌توانم تصور كنم آنها طناب دار را دور گردن من بيندازند.

راحله در خصوص علت ارتکاب قتل شوهرش، در جلسه محاکمه اش در دادگاه کيفری استان تهران چنين گفت:
«همسرم مدتی بود که‎ ‎با زنان ديگر رابطه داشت من اين موضوع را فهميده ‏بودم اما همسرم علی گردن‎ ‎نمی‌گرفت تا اينکه روز حادثه از خانه خواهرم به خانه خودم برگشتم و ديدم‎ ‎همسرم از ‏سر کار برگشته او هيچ وقت وسط روز به خانه نمی امد وقتی وارد‎ ‎خانه شدم ديدم زنی رو به رويم ايستاده »
راحله در ادامه افزود : «فرياد زدم از شوهرم به خاطر کاری که کرده بود توضيح‎ ‎خواستم ما او کتک مفصلی به من ‏زد و مرا از خانه بيرون کرد . شب‎ ‎دوباره برگشتم چون بچه‌هايم در خانه بودند دوباره با شوهرم دعوا کرديم‎ ‎‎. ‎شوهرم در چشمان من نگاه کرد و با عصبانيت گفت تو دو بچه به دنيا آوردی و‎ ‎ديگر به درد من نمی‌خوری ‏ديگر از با تو بودن لذت نمی‌برم»‎
«اين حرفش به شدت مرا عصبانی کرد که کنترل خودم را از دست دادم و با ميله آهنی به سرش کوبيدم. حرفهای ‎او مرا مثل مار زخمی کرده بود‎ »

مجمع عمومی سازمان ملل روز سه‌شنبه ۱۸ دسامبر، قطعنامه «منع جهانی مجازات اعدام» را با ۱۴۴ رای موافق، ‏‏۵۴ رای مخالف، و ۲۹ رای ممتنع به تصویب رساند. این قطعنامه از همه کشورها می‌خواهد که اجرای مجازات اعدام را متوقف ساخته و در جهت لغو قانون مجازات اعدام سمتگیری کنند. جمهوری اسلامی، امریکا و مصر از مخالفان این ‏قطعنامه بودند.‏
نوشته شده در 6:42 AM توسط بادبان

Wednesday, December 05, 2007

زمان گفتگو با ايران فرا رسيده

زمان گفتگو با ايران فرا رسيده
تحليل واشنگتن پست از گزينه هاي پيش روي دولت بوش - پنجشنبه 15 آذر 1386 [2007.12.06]
‏رابرت کاگن ‏
سازمان امنيت ملي ايالات متحده با ارزيابي برنامه تسليحات هسته اي ايران به اين نتيجه رسيده که اين کشور ‏اين برنامه را از سال 2003 متوقف ساخته است. صرفنظر از سوالات زيادي که در اين مورد وجود دارد و ‏نيز اينکه در مورد اين ارزيابي چگونه فکر کنيم، بازتاب عملي اين گزارش غير قابل انکار است.‏
دستگاه ديپلماسي بوش در زمان باقيمانده از دوره اش، نمي تواند اقدام نظامي عليه ايران را در پيش بگيرد و ‏يا از تهديد به انجام آن براي خود اعتباري کسب کند، مگر اينکه يک حرکت تحريک آميز از سوي ايران پاسخ ‏ايالات متحده را در پي داشته باشد. حمله به تاسيسات هسته اي مشکوک در ايران هم، همواره در هاله اي از ‏مخاطرات قرار دارد. اکنون اين گزينه از روي ميز جمع شده است. ‏
ضمناً دولت بوش قادر به جلب همکاري هاي بين المللي بيشتر براي تصويب تحريم هاي سنگين تر عليه ايران ‏نخواهد بود. مهمترين دليل اعمال فشار کشورهاي اروپايي بر تهران نيزبه خاطر هراس دايمي آنها از اقدام ‏نظامي آمريکايي ها بوده است. تا قبل از انتشار ارزيابي سازمان امنيت ملي، راضي کردن اروپايي ها براي ‏پشتيباني از تحريم هاي جدي تر کار مشکلي بود. حالا اين کار به غير ممکن تبديل شده است. ‏
دستگاه ديپلماسي بوش با از کار افتادن ابزارهاي سياسي که در اختيار داشت، مي بايست يک سال باقيمانده از ‏دوره اش را در انزوا سپري کند. راه ديگر اين است که با بدست گرفتن ابتکار عمل، به دولت بعد از خودشان ‏لطفي بکنند و باب گفتگوهاي مستقيم با تهران را باز کنند.‏
انجام مذاکره در ابتدا، نشانه اي از ضعف به نظر مي رسد. ايراني ها مي توانند از گفتگوها براي عميق تر ‏کردن شکاف ميان ايالات متحده و شرکايش از يک سو، و اختلافات در داخل سيستم سياسي آمريکا از سوي ‏ديگر استفاده کنند. ‏
ولي براي مذاکره يک راهکار خوب وجود دارد. خيلي از مردم دنيا و افراد در آمريکا، بهبود رفتار ايرانيان ‏را به عنوان پيش شرط و دليل اصلي دوري آمريکا از گفتگوها مي دانند. اين يک افسانه است اما خود مي ‏تواند جلوي تلاش هاي آمريکا را در حال حاضر و تا سال ها بعد بگيرد. ايالات متحده در نهايت بايد تن به اين ‏کار بدهد هرچند در طول تاريخ براي آن مخالفاني وجود داشته است. ‏
اکنون هم مثل هميشه، زمان خوبي است. ايالات متحده در موضع ضعف نيست. آشفتگي حاصل از گزارش ‏امنيت ملي زودگذر است و اين حقايق استراتژيک است که با دوام است. آمريکا همچنان در دنيا و در ‏خاورميانه، قدرتمند باقي مي ماند. موفقيت بدست آمده ازسياست تثبيت اوضاع در عراق، ظاهراً به اين معني ‏است که ايالات متحده به دنبال پايه گذاري يک وضعيت بادوام در منطقه است، همان چيزي که از سال ها قبل ‏همه خواستار آن بودند. همينطورکه اوضاع عراق مسير خود را براي برگشت به وضع عادي طي مي کند، ‏موازنه موجود هم در حال چرخش به نفع ايران تحت انزوا است.‏
دلايل ديگري هم براي شروع تحرکات در اين زمان وجود دارد. هرچند برآورد امنيت ملي بر ناتواني ايران ‏در توليد بمب تا قبل از سال 2010 حکايت مي کند، اما همين زمان هم براي ما طولاني نيست. دولت بعدي ‏خصوصاً اگر دموکرات باشد، احتمالاً سعي خودش را براي گفتگو با تهران بکارخواهد برد. اما چنين ‏گفتگوهايي نمي تواند تا پيش از تابستان 2009 به عمل آيد. اگر سازمان امنيت ملي درست برآورد کرده باشد، ‏در آن زمان ايران مي تواند در واپسين مراحل توليد يک بمب باشد. بهتر است گفتگوها الان آغاز شود تا ‏وقتي دولت بعدي مستقر مي شود، بعد از چند سال گفتگو قادر به برآورد پيشرفت يا پسرفت آن باشد. ‏
شروع گفتگوها توسط اين دولت به مراتب بهتر است. هرچند اعتماد ميان احزاب در آمريکا خدشه دار شده ‏است، اما هرگونه موضع گيري سياسي ايالات متحده نسبت به ايران به پشتيباني هر دو حزب نيازمند است. ‏بوش حتي مي تواند يک دموکرات پر سر و صدا را براي سرپرستي گفتگوها انتخاب کند.‏
آغاز گفتگوها در زمان حاضر، مي تواند شانس بيشتري را به ايالات متحده براي تعيين خط مشي مذاکرات ‏داخلي و خارجي بدهد. هرگونه مذاکراتي بايد در راستاي مجبور کردن ايراني ها براي پاسخ به همه ابهامات ‏باقيمانده آژانس بين المللي انرژي هسته اي درباره برنامه هسته اي آن کشور باشد. آنها بايد با بازرسي هاي ‏غيرمترقبه و نظارت بر تاسيسات خود و نيز عمل به درخواست شوراي امنيت سازمان ملل دال بر تعليق غني ‏سازي اورانيوم، موافقت نمايند.‏
گفتگوها بايد از مساله هسته اي فراتر رود و موضوع حمايت ايران از تروريسم، پناه دادن به سران القاعده، ‏پشتيباني از حزب الله و حماس و همچنين حمايت هاي تسليحاتي آنان از تندروهاي ستيزه جو در عراق را نيز ‏در بر بگيرد.‏
آنها ضمناً بايد ايرادات خود را به دولت ايران به خاطر زير پا گذاشتن حقوق بشر و سرکوب هاي سياسي ‏سختگيرانه وارد نمايند. بعضي ها معتقدند نمي شود وارد گفتگو با کشوري شد که قصد تغيير رژيمش را ‏داريد. اين منطقي نيست. ايالات متحده به طور همزمان توان مذاکره با اتحاد جماهير شوروي از يک سو، و ‏اعمال فشار براي تغييرات سياسي در آنجا از طريق حمايت از مخالفان را، از سوي ديگر داشت. اين کار با ‏برقراري ارتباط مستقيم با مردم بوسيله راديو و ساير وسايل ارتباط جمعي ميسر شده بود. به اين ترتيب اتحاد ‏جماهير شوروي مجبور به رعايت معاهده حقوق بشر هلسينکي شد. هيچ دليلي وجود ندارد که ايالات متحده ‏نتواند با ايران گفتگو کند و در عين حال با تقويت مخالفان براي تغيير رژيم در ايران فشار وارد آورد.‏
در مورد ايران هم، اگر اين کشور الزامات هسته اي را رعايت کند، حمايت خود از تروريسم و خشونت را ‏متوقف کند، در برخورد بامردم کشورش عدالت، حقوق بشر و احترام به آزادي را رعايت کند، در اين ‏صورت از طرف جامعه جهاني مورد استقبال قرار مي گيرد و اين خود به همراه منافع فراوان اقتصادي، ‏سياسي و امنيتي اش خواهد بود. اين پيشنهاد هميشه روي ميز بوده و ايالات متحده لازم نيست هيچ کار ديگري ‏غير از تصريح آن انجام دهد.‏
آغاز گفتگوها همين امروز به معني محدود شدن گزينه هاي آينده آمريکا نيست. اگر ايراني ها از انجام ‏گفتگوها طفره بروند، که احتمال دلخواهي است، از خود سابقه اي به جا مي گذارند که مي تواند اکنون يا در ‏وقتي حساس در آينده عليه خودشان به کار گرفته شود. اين احتمال هم هست که اين پيشنهاد از سوي آمريکا ‏باعث بروز شکاف در داخل ايران شود.، يافتن همه گزينه هاي سياسي ممکن، در هر مساله اي، کار سختي ‏است. شرايط آماده است، اين ديگر بستگي به دولت بوش دارد که با هوشياري و به نحوي خلاق باشد از آن ‏استفاده کند. ‏
منبع: واشنگتن پست – 5 دسامبر

جلوه جواهري را آزاد کنيد

جلوه جواهري را آزاد کنيد
درخواست فوري برنامه نظارت بر حمايت مدافعان حقوق بشر - پنجشنبه 15 آذر 1386 [2007.12.06]

برنامه نظارت بر حمايت مدافعان حقوق بشر، به عنوان برنامه اي مشترک از "سازمان جهاني مبارزه با شکنجه" [‏OMCT‏] و ‏‏"فدراسيون بين المللي جامعه هاي حقوق بشر" اطلاعات جديدي را دريافت کرده است و از شما درخواست مي کند که سريعا ‏درخصوص وضعيت پيش آمده ذيل در جمهوري اسلامي ايران اقدام نماييد.‏
‎‎شرح مختصري از وضعيت پيش آمده‎ ‎
برنامه نظارت از سوي منابع قابل اطمينان مطلع شده که خانم جلوه جواهري، روزنامه نگار و يکي ديگر از فعالان کمپين "يک ‏ميليون امضاء" بازداشت و به زندان منتقل شده است. او همچنين يکي از اعضاي فعال در سايت اينترنتي کمپين است که هدف ‏آن اعمال فشار بر قانونگذاران جمهوري اسلامي داير بر تغيير قوانين تبعيض آميز در زمينه حقوق زنان مي باشد.‏
با توجه به اطلاعات به دست آمده، خانم جلوه جواهري روز اول دسامبر 2007 به شعبه ويژه امنيت دادگاه انقلاب احضار شده ‏است. او پس از چند ساعت بازجويي به "تشويش اذهان عمومي"، "تبليغ بر ضد نظام" و "نشر اکاذيب" از طريق قطعات خبري ‏در سايت کمپين "يک ميليون امضاء" متهم گرديد. خانم جواهري سپس به بخش 3 زندان اوين منتقل شده و همچنان در زندان ‏بسر مي برد.‏
برنامه نظارت مراتب نگراني شديد خود را نسبت به افزايش سرکوب توسط دولتمردان جمهوري اسلامي در قبال مدافعان حقوق ‏بشر، به ويژه فعالان حقوق زنان که در کمپين "يک ميليون امضاء" نيز مشارکت مي کنند، اعلام مي دارد و همچنين يادآور مي ‏شود که طي دو سال گذشته بيش از 100 فعال حقوق زنان دستگير شده، مورد بازجويي قرار گرفته و در نهايت محکوم شده اند. ‏اين درحالي است که دولت جمهوري اسلامي از زنداني کردن اين فعالان و آزادي آنان در ازاي وثيقه هاي سنگين بيش از يک ‏ميليون يورو به دست آورده است.‏
برنامه نظارت همچنين مايل است يادآوري کند که ايران با ارائه نامزدي خود در انتخابات شوراي حقوق بشر سال 2006 متعهد ‏شده "بالاترين سطح استانداردها را در ارتقاء و حمايت از مقوله حقوق بشر رعايت و حفظ کند". قابل ذکر است که ايران ‏مصرانه روي اين نکته تأکيد نمود که "تلاش هايي را به طور مستمر در زمينه حفظ شئونات انساني و ارتقاء و حمايت از مقوله ‏حقوق بشر و آزادي هاي اصلي انجام خواهد داد". برنامه نظارت به منظور اطمينان بخشيدن به واقعيت ادامه اين تلاش ها، از ‏جمهوري اسلامي ايران مي خواهد تا براساس عهدنامه هاي بين المللي حقوق بشر عمل کند.‏
‎‎اقدامات مورد درخواست:‏‎ ‎
از شما خواهشمنديم که هر چه سريعتر دولتمردان جمهوري اسلامي را از درخواست هاي زير باخبر سازيد:‏
‏1. تحت هر شرايطي، سلامت روحي و جسماني خانم جلوه جواهري و ديگر فعالان کمپين "يک ميليون امضاء" را تضمين ‏کنند.‏
‏2. هر چه سريعتر و بدون هيچ گونه قيد و شرطي خانم جلوه جواهري را آزاد کنند، زيرا دستگيري و بازداشت او کاملا ‏خودسرانه است. به نظر مي رسد که هدف از مجازات وي صرفا جلوگيري از ادامه فعاليت هاي او در زمينه حقوق بشر مي ‏باشد.‏
‏3. اطمينان دهند که از کليه فعالان حقوق زنان که در کمپين "يک ميليون امضاء" مشارکت کرده اند رفع اتهام خواهد شد. ‏
‏4. سريعا به هرگونه اقدام تهديدآميز و آزاردهنده، حتي در سطوح قضايي، در قبال تمامي مدافعان حقوق بشر در ايران پايان ‏دهند. ‏
‏5. به مواد اعلاميه مدافعان حقوق بشر، تصويب شده توسط مجمع عمومي سازمان ملل در 9 دسامبر 1998، احترام گذاشته و ‏آن را رعايت کنند. به ويژه ماده اول آن که مي گويد: "هر شخصي به صورت فردي يا گروهي اين حق را دارد که در سطوح ‏ملي و يا بين المللي اقدام به حمايت از حقوق بشر کند و آزادي هاي اصلي را تحقق بخشد" و ماده ‏‎6.b‏ که مي گويد: "هر ‏شخصي به صورت فردي يا گروهي اين حق را دارد که [...] آزادانه به چاپ، انتشار و ابلاغ هرگونه اطلاعات و نظري در ‏زمينه حقوق بشر و آزادي هاي اصلي بپردازد" " و همچنين ماده ‏‎12.2‎‏ که مي گويد: "دولت بايد کليه تدابير لازم را انجام دهد تا ‏حمايت فردي و گروهي همه کس نسبت به خشونت، تهديد، اقدامات تلافي جويانه، فشار، تبعيض هاي منفي شخصي و يا قانوني ‏و هرگونه اقدام مستبدانه ديگري، توسط مراجع ذيصلاح تضمين گردد".‏
‏6. به طور کلي، تحت هر شرايطي اطمينان دهند که مفاد حقوق بشر و آزادي هاي اصلي در ايران مطابق با اعلاميه جهاني ‏حقوق بشر و ديگر عهدنامه هاي بين المللي و منطقه اي که ايران نيز آنها را به رسميت شناخته رعايت خواهند شد
.‏

بازداشت 28 دانشجو طي 3 روز

بازداشت 28 دانشجو طي 3 روز
تداوم برخورد با دانشجويان چپ گرا - پنجشنبه 15 آذر 1386 [2007.12.06]
‏‏شهرام رفيع زاده
در شرايطي که برگزاري تجمع اعتراضي 13 آذر دانشجويان چپ گرا در دانشگاه تهران بازتاب قابل توجهي در ‏سايت هاي خبري داشته است، بازداشت همفکران آنها در تهران و شهرستا نها، همچنان ادامه دارد.‏
براساس گزارش هاي منتشر شده تاکنون سعيدحبيبي، علي سالم، محسن غمين، انوشه آزادفر، روزبهان اميري، ‏روزبه صف شکن، بهزاد باقري، ايلناز جمشيدي، بهروزکريمي زاده، مهدي گرايلو، امير مهرزاد، علي کلائي، ‏آرش پاکزاد، بهرنگ فضلي، حامدمحمدي، حسن معارفي، ميلادمعيني، کيوان اميري الياسي، سعيدخليلي، نسيم ‏سلطان بيگي، ياسرپيرحياتي، نادراحسني، ميلادعمراني، هادي سالاري، علي صادقي، فرشيدفرهادي آهنگران، ‏مهسا محبي، و اوختاي حسيني از دانشگاه هاي پلي تکنيک، تهران، مازندران، علامه، دانشگاه آزاد، و دانشگاه ‏شاهد در شمار دانشجوياني هستند که از سوي نيروهاي امنيتي بازداشت شده اند.‏
روز گذشته نيز در دانشگاه شيراز نيروهاي امنيتي مسلح، يونس ميرحسيني، از فعالين دانشجويي را در مقابل ‏درب اصلي دانشگاه شيراز پس از ضرب و شتم بازداشت کردند.‏
بنابر گزارش سايت هاي ادوار نيوز و خبرنامه اميرکبير بازداشت هاي سه روز گذشته شمار بيشتري از ‏دانشجويان را شامل شده اما تعدادي از دانشجويان بازداشتي ساعتي پس از بازداشت آزاد شده اند. ‏
گفته مي شود که دانشجويان بازداشت شده در تهران به بندهاي 240 و 209 زندان اوين منتقل شده اند که اولي بند ‏ايزوله تحت اختيار دادستاني تهران و دادگاه ويژه روحانيت است و بند 209 نيز تحت اختيار وزارت اطلاعات ‏قرار دارد.‏
به غير از نسيم سلطان بيگي يکي از دانشجويان بازداشت شده که طي تماس تلفني خبر بازداشت خود را به خانواده ‏اش اعلام کرده، خانواده ساير دانشجويان بازداشت شده به رغم مراجعه به مراجع قضائي تاکنون اطلاعي از ‏سرنوشت فرزندان دانشجوي خود کسب نکرده اند.‏
در همين ارتباط، روابط عمومي دفتر تحکيم وحدت روز سه شنبه با انتشار اطلاعيه اي به بازداشت هاي ‏دانشجويي اخير از جمله بازداشت سعيد حبيبي عضو سابق شوراي مرکزي اين اتحاديه دانشجويي اعتراض ‏کرد.در اين اطلاعيه با اشاره به اين که "امروز سماجت و پي گيري دانشجويان در ادامه دادن راه آزادي، عدالت ‏و استقلال باعث ايجاد تاريخ جنبش داشنجويي شده است" تاکيد شده که "اقتدار گرايان با برخورد روزانه با ‏دانشجويان آزادي خواه و تحول طلب داغ شهداي دانشجو(16 آذر 32) را هر روز زنده مي کنند".‏
در اطلاعيه با انتقاد از اتخاذ "سياست نصر بالرعب" از سوي جمهوري اسلامي در مقابله با فعالان دانشجوئي آمده ‏است "آنها به گمان خود مي توانند با اجراي سياست نصر بالرعب سدي در برابر بيان خواسته هاي جنبش ‏دانشجويي قرار دهند. مقاومت دانشجويان در برابر اراده سرکوبگرانه، باعث نقش بر آب شدن اين خيال بوده ‏است".‏
در اطلاعيه روابط عمومي دفتر تحکيم وحدت با اشاره به بازداشت سعيد حبيبي در 11 آذر 86، و يادآوري اين که ‏‏"اخبار نگران کننده ايي در باره بازداشت تعدادي ديگر از فعالان دانشجويي به گوش مي رسد" آمده است "دفتر ‏تحکيم وحدت ضمن آنکه خواستار آزادي فوري آقاي سعيد حبيبي است، به مسولين توصيه مي کند در آستانه روز ‏دانشجو با آزادي همه دانشجويان بازداشتي اولين گام ها را براي برخورد محقانه و عادلانه با دانشگاه بردارند".‏
سرکوب فعالان دانشجوئي که طي روزهاي اخير بر بازداشت و احضار دانشجويان چپ گراي دانشگاه هاي کشور ‏متمرکز شده به دنبال انتشار بيانيه اي از سوي دانشجويان آزادي خواه و برابري طلب به مناسبت 16 آذر شدت ‏گرفته است.‏
در بيانيه که اوايل هفته جاري انتشار يافت از دانشجويان خواسته شده بود تا با شعار "آزادي، برابري"، "دانشگاه ‏پادگان نيست" و "نه به جنگ" در تجمعي به مناسبت 16 آذر روز دانشجو شرکت کنند.‏
‏"دانشجويان آزادي خواه و برابري طلب" با اشاره به اينکه "با در نظر گرفتن شرايط داخلي و موقعيت بين المللي ‏ايران، اکنون تکليف سنگيني بر دوش جنبش هاي مترقي اجتماعي، از جمله جنبش دانشجويي نهاده شده است" ‏تاکيد داشتند: "دانشگاه اکنون نياز حياتي به مقاومت در برابر پروژه ي سلب ابتدايي ترين حقوق صنفي، سياسي و ‏اجتماعي دانشجويان را درک مي کند."‏
در بيانيه آنها با ذکر اينکه "دانشگاه به اصرار و اعتقاد ما پادگان نيست" آمده بود "نظامي و امنيتي شدن مسلم ‏فضاي دانشگاه، بيانگر ضرورت مقاومت همه جانبه ي دانشجويان در برابر سياست هاي عوامل سرکوب جنبش و ‏تبديل دانشگاه به مقر نظامي و دفاعي جناحين حاکميت است".‏
با وجود بازداشت دانشجويان، اين تجمع روز سه شنبه از سوي در دانشگاه تهران برگزار شد. همزمان نيروهالي ‏امنيتي و حراست دانشگاه تهران تعدادي از دانشجويان را در داخل دانشگاه بازداشت کرده و به بيرون از دانشگاه ‏منتقل کردند. به گزارش ادوار نيوز صبح سه شنبه "در اقدامي بي سابقه نيروهاي امنيتي دو دانشجو را در داخل ‏دانشگاه تهران بازداشت کرده و با يک دستگاه اتوموبيل پيکان به خارج از دانشگاه منتقل کردند". ‏
به گزارش ارگان اينترنتي سازمان ادوار تحکيم در حالي که ورود به دانشگاه تهران طي روز سه شنبه تنها با ارائه ‏کارت دانشجوئي امکان پذير بود "شاهدان عيني از حضور جمعيتي نزديک به 500 نفر در اين تجمع" خبر دادند و ‏دانشجويان در جريان تجمع "خواستار آزادي فعالان دانشجويي بازداشت شده در روزهاي اخير" شدند.‏
‎‎اتهام سازي براي دانشجويان بازداشت شده‎‎
روزنامه کيهان که به غير از اعضاي بسيج دانشجوئي ساير فعالان دانشجوئي در ايران را دشمن به شمار مي ‏آورد، روز گذشته دانشجويان بازداشت شده را مورد حمله قرار داد.‏
اين روزنامه که تحت نظر نماينده متقيم ولي فقيه اداره مي شود، دانشجويان بازداشت شده را‎ ‎‏"شبكه گروهكي ‏موسوم به دانشجويان طيف چپ" معرفي کرد و ادعا کرد که آنان پس از بازداشت "تحت الحمايه شبكه اينترنتي ‏تحت الحمايه سازمان هاي اطلاعاتي آمريكا قرار گرفتند".‏‏ کيهان با اين ادعا که "مدتي است با بي آبرو شدن طيف دانشجويي ليبرال مسلك، خبرهايي جسته و گريخته درباره ‏تكوين و تبليغ برخي جريان هاي گروهكي در كسوت چپ الحادي منتشر مي شود" انتشار اخبار بازداشت ‏دانشجويان در روز آنلاين و سايت گويا نيوز را محکوم کرد.‏
کيهان هم چنين سايت نوروز وابسته به جبهه مشارکت را به خاطر انتشار خبر بازداشت بيش از 28 دانشجو در ‏دانشگاه هاي مختلف را مورد نکوهش قرار داد.اين روزنامه از دانشجويان بازداشت شده را متهم به "غش کردن ‏در آغوش امريکا" کرده است.‏
‎‎برخورد سازمان يافته با دانشجويان چپ‏‎‎
جريان چپ دانشجويي در ايران که طي سال هاي اخير جرياني رو به گسترش بوده، طي دو سال اخير دستکم دو ‏بار از سوي نهادهاي امنيتي جمهوري اسلامي مورد هدف قرار گرفته است.‏
بيش از يک سال قبل تعدادي از دانشجويان نزديک به دانشجويان چپ گرا بازداشت شده و چندين ماه در زندان به ‏سر بردند.‏
با اين حال بسياري از ناظران عقيده دارند که برخوردهاي انجام شده، نه تنها از گسترش چنين جرياني در دانشگاه ‏ها جلوگيري نکرد بلکه بر دامنه آن افزوده و از همين روست که بارديگر برخورد با دانشجويان چپ گرا در ‏مرکز توجه نيروهاي امنيتي قرار گرفته است.‏

Tuesday, December 04, 2007

روابط با کانادا تيره تر شد

روابط با کانادا تيره تر شد
با نپذيرفتن سفير کانادا در ايران؛ - چهارشنبه 14 آذر 1386 [2007.12.05]
شيرين کريمي
به دنبال حمايت کانادا از قطعنامه نقض حقوق بشر در ايران، و به دنبال 4 سال تيرگي روابط دو کشور، جمهوري ‏اسلامي ديروز با نپذيرفتن سفير کانادا در ايران، از تيره شدن بيشتر روابط دو کشور پرده برداشت. ‏
اين خبر با بيانيه وزارت خارجه کانادا به رسانه ها راه يافت. وزارت خارجه کانادا در اين بيانيه که ديروز منتشر شد ‏اعلام کرد ايران سفير کانادا در تهران را اخراج کرده است. به گفته ماکسيم برنيه، وزير خارجه کانادا "از آنجا که اين ‏کشور هنوز سفراي پيشنهادي ايران در اتاوا را نپذيرفته، تهران نيز دست به اخراج سفير کانادا زده است."‏
بر اساس اين بيانيه، از اين پس کاردار سفارت کانادا در تهران، نمايندگي و حفاظت از منافع اين کشور را بر عهده ‏خواهد داشت.در عين حال به گفته وزير خارجه کانادا "اتاوا و تهران به روابط عادي ديپلماتيک خود ادامه مي دهند و ‏کانال هاي ارتباطي خود را «باز» نگه مي دارند".‏
در پاسخ به اين بيانيه، محمدعلي حسيني، سخنگوي وزارت خارجه ايران، با صدور بيانيه اي با اشاره به اينکه "دولت ‏ايران تاکنون استوارنامه سفير کانادا را دريافت نکرده" عملکرد وزارت خارجه کانادا را "مطابق با رويه معمول تبادل ‏سفرا با اراده متقابل و مشترک" ندانست. ‏
در بيانيه آقاي حسيني همچنين تاکيد شده است که: "برابر رويه ها و موازين ديپلماتيک، طرفين مي بايست در تطبيق ‏اقدامات متقابل، شئونات و جوانب رويه هاي موجود را رعايت و در خصوص سطح فعاليت ها و چگونگي حضور ‏مقامات ديپلماتيک اراده خويش را به طور متوازن و متعادل فراهم ساخته و از رفتارهاي يک سويه پرهيز نمايند." او ‏در بيانيه خود اشاره مستقيمي به "مسئله اخراج يا خروج" جان مندي، سفير جديد کانادا در تهران ندارد، اما اين خبر را ‏تکذيب هم نکرده است.‏
به نوشته خبرگزاري ها "سخنان آقاي حسيني بدين معني است که جان مندي، که از سوي دولت کانادا به عنوان سفير ‏اين کشور در تهران معرفي شده، هنوز رسما سفير کانادا در تهران به حساب نمي آمده است" و به اين ترتيب استفاده از ‏عبارت "اخراج سفير کانادا از ايران" فاقد معناي حقوقي و سياسي است. در برابر اين اظهار نظر اما شان تينکلر، ‏سخنگوي وزارت خارجه کانادا، به خبرگزاري آسوشيتدپرس گفت که: "ايران از قبول استوارنامه سفير پيشنهادي کانادا ‏سر باز زده و مانع انجام کامل وظايف او شده است".‏
وزير خارجه کانادا نيز پيش از اين گفته بود "کانادا و ايران مدتهاست براي رسيدن به توافقي بر سر تبادل سفير تلاش ‏مي کنند." تلاشي که تا اينجا بي نتيجه بوده است. گفته مي شود کانادا در چند ماهه اخير دو سفير پيشنهادي ايران را با ‏اين استدلال که آنها جزو "دانشجويان افراطي" بوده و "احتمالا با ماجراي گروگانگيري سفارت آمريکا در تهران ‏ارتباط داشته اند" قبول نکرده است.‏
سردي روابط ايران و کانادا به 4 سال پيش بر مي گردد؛ زماني که زهرا کاظمي خبرنگار و عکاس ايراني ـ کانادايي ‏در زندان اوين به قتل رسيد و گزارشات حاکي از نقش مستقيم سعيد مرتضوي، دادستان تهران در مرگ و شکنجه وي ‏بود. اما قوه قضاييه ايران نه تنها به اين مسئله رسيدگي نکرد بلکه با ارسال جنازه زهرا کاظمي به کانادا ـ که خواسته ‏تنها پسر وي بود ـ مخالفت کرد. بعد از آن نيز دادگاه هاي مختلفي تشکيل شد که هيچکدام رضايت خانواده زهرا ‏کاظمي و وکلاي وي را جلب نکرد؛ به گونه اي که حتي عليرضا جمشيدي، سخنگوي قوه قضائيه ايران اخيرا اعلام ‏کرد: "ديوان عالي کشور از حيث شکلي بر پرونده زهرا کاظمي ايراد وارد کرده و اين پرونده براي رسيدگي به مرجع ‏صالح ارسال شده است." خبري که از جانب وکلاي زهرا کاظمي به عنوان "خبري خوش" تلقي شد اما استفان ‏کاظمي، پسر وي، آن را دور ديگري از اقدامات بي نتيجه دانست.‏
به نوشته رسانه هاي خبري "اخراج جان مندي از تهران يک روز پس از آن صورت مي گيرد که سيد مهدي محبي، ‏کاردار ايران در کانادا در مصاحبه با نشريه «کانيدين پرس» نسبت به بي توجهي اتاوا به تلاش هاي ديپلماتيک تهران ‏ابراز ناراحتي" کرده بود. وزارت خارجه کانادا اما اين اقدام جمهوري اسلامي ايران را "کاملا توجيه ناپذير" خوانده و ‏آن را "اقدامي تلافي جويانه" ناميده است. ‏
شون تينکلر، سخنگوي وزارت امور خارجه کانادا همچنين با تاکيد بر اينکه "ايران تصميم گرفته است که روابط بين دو ‏کشور را کاهش دهد" اين موضع گيري را ناشي از "گزارش هاي مربوط به نقض حقوق بشر، پرونده هسته اي و مرگ ‏زهرا کاظمي" دانست و گفت: "ايران نتوانسته است شريکي تمام عيار و طبيعي براي کانادا محسوب شود." ‏
کانادا هفته گذشته با طرح و حمايت از قطعنامه اي در شوراي حقوق بشر سازمان ملل باعث شد تا ايران به علت "نقض ‏مداوم و سيستماتيک حقوق بشر" محکوم شود. در اين اجلاس جان فون کافمن، نماينده کانادا در شوراي حقوق بشر ‏سازمان ملل تاکيد کرد که "وضعيت حقوق بشر در ايران، «روز به روز بدتر مي شود» و جمهوري اسلامي، با نقض ‏حقوق بشر، قوانين بين المللي و داخلي خود را زير پا مي گذارد."

دفاع از هويت ملي هم حق مسلم ماست

دفاع از هويت ملي هم حق مسلم ماست
اميد‎ ‎معماريان o.memarian@roozonline.com - چهارشنبه 14 آذر 1386 [2007.12.05]

اگر انرژي هسته ايي حق مسلم مردم ايران است، اطمينان خاطر از اينکه مسئولين کشور، توانايي حظانت از ‏ميراث تاريخي وهويت ملي کشور را دارند نيز حق مسلم مردم است. انتشارعکس آقاي محمود احمدي نژاد به ‏عنوان رييس جمهوري کشور جلوي عبارت مجعول خليج عربي که برديوار سالن اجلاس کشورهاي عربي حاشيه ‏خليج فارس نقش بسته بود، حاکي از آن است که مسئولان عالي رتبه کشورزير فشارهاي بين المللي برخي مصالح ‏ومنافع ملي را به راحتي ناديده مي گيرند. ‏
آقاي احمدي نژاد ظاهرا به سياست از اين زاويه نگاه نمي کند که کشورها نه‏‎ ‎‏"دوست" بلکه "منافع" دارند. ‏کشورهايي که ايران آنها را دوست مي خواند به خاطر منافع خود، ازهيچ کاري عليه ايران چيزکم نگذاشته اند. ‏تلاش مسئولان کشور براي پهن کردن فرش قرمز براي کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس و دادن کليد درباغ ‏سبز به آنها طي سالهاي گذشته، تنها ثمره ايي که داشته گستاخ شدن آنها، ناديده گرفتن موقعيت تاريخي ‏وژئوپليتيکي تهران وکنار گذاشتن ايران از معادلات منطقه ايي بوده است. اما صرف نظر از اينکه چه کسي ‏درتهران برصندلي رياست جمهوري نشسته است، مسائلي وجود دارند که هيچ دولت وحکومتي نمي تواند برسر ‏آنها کوتاه بيايد. ‏
‏ طي سالهاي گذشته کشورهاي عربي حوزه خليج فارس، با سوء استفاده از جدال جمهوري اسلامي ايران با ‏کشورهاي غربي برسر مساله هسته ايي وانزوايي که درعرصه بين المللي برمسائلي از قبيل حمايت از حمايت از ‏تروريسم به وجود آمده، مواضع غيردوستانه وبعضا خصمانه ايي با ايران داشته اند. ‏
‏ ادعاهاي امارات برسر جزاير سه گانه گرفته تا تحريفاتي که نسبت به تاريخ و مردم ايران درکتاب هاي درسي ‏کشورهاي منطقه صورت گرفته و درنهايت جعل واقعيت تاريخي "خليج فارس" به "خليج عربي" تنها بخشي از ‏اين سناريو است. درواقع حتي با آنکه پس ازانقلاب اسلامي، ايران درچرخشي ايدئولوژيک نزديکي با کشورهاي ‏مسلمان وعرب منطقه را به الگوهاي ديگر سياست خارجي که پيش ازاين دردستور کارخود داشت –مانند نزديکي ‏با اسراييل وآمريکا- ترجيح داد و تلاش کرد نوعي همپيماني وسرنوشت مشترک را به آنها ياد آوري کند، درمقابل ‏آنچه به دست آورده تنها خصومت ودشمني بوده است. ‏
اين رفتار اگر چه درحمايت هاي بي شائبه اين کشورها از صدام حسين درجريان جنگ ايران وعراق طي سالهاي ‏‏1988-1980 خود را نمايش داد، اما هنگامي که پليس عربستان سعودي صدها زائر ايراني را درسال 1987 به ‏خاک وخون کشيد، جلوه ديگري پيدا کرد. به گونه ايي که حتي دروصيت نامه آيت الله خميني به قوت ذکر شده ‏است که اگر ايران با صدام هم رابطه برقرار کند(يعني با کشوري که درحال جنگ بودند) با آل فهد رابطه ‏برقرارنمي کند. اما اينها درس هاي خوبي براي مقامات جمهوري اسلامي نبود که در "سياست درهاي باز- به ‏هرقيمت" تجديد نظر به عمل آورندو متوجه شوند بهاي دشمني بي مرزبا کشورهاي غربي وازجمله آمريکا ازچه ‏کانال هاي پرداخت مي شود. ‏
طي سالهاي گذشته علاوه بر مثال هاي زده شده، کشورهاي عربي همسايه ايران که همواره ازسياست هاي درهاي ‏باز جمهوري اسلامي طي سالهاي بعد ازانقلاب بهره برده اند وبداخلاقي هايشان مورد مسامحه مقامات جمهوري ‏اسلامي قرارگرفته اند، به صورتي پيگير و مزورانه درپي آن هستند که با تغيير نام خليج هميشگي فارس به خليج ‏عربي، براي خود هويتي کسب کنند که تاريخ ازآنان دريغ داشته است. ‏
حال آنکه عربي خواندن خليج فارس مانند آن است که کسي بخواهد بگويد نادرشاه هم عربي بوده يا پرسپوليس ‏محصول دستان آرشيتکت هاي برادران همسايه است. شکي نيست که کشورهاي عربي همسايه کيفيت هاي ‏منحصربه فردي ديگري دارند، اما آنها قطعا شامل موارد ياد شده و نام خليج نمي شود.‏
‏ درعين حال با توجه به علاقه کشورهاي حاشيه خليج فارس به هويت هاي تاريخي ايراني، خوب است اين کشورها ‏‏–نه البته کشورهاي عربي باهويت وتاريخ وفرهنگ مانند مصروعراق والجزايرولبنان و...- سياهه ايي تهيه کنند ‏وبگويند دوست دارند چه بخش هايي تفکيک ناپذيري ازتاريخ، تمدن وهويت وتاريخي ايراني را به نام خود بزنند و ‏واژه عربي بر آخر آن اضافه کنند؟ با توجه به بخشندگي و دست ودل بازي که درايرانيان سراغ مي رود ممکن ‏است دربرخي موارد ازسرميهمان نوازي آنان را تحفه ايي ميهمان کنند، اما چنين هجمه ايي براي سرقت ميراث ‏تاريخي ايرانيان (من جمله هموطنان اقليت عرب جنوب کشور) که بخشي از آن دراسامي موجود بر مناطق ‏جغرافيايي معني پيدا مي کند، چيزي جز نشان دادن بي هويتي و عطش اين کشورها براي به دست آوردن ‏چيزهايي که با پول نفت به دست نمي آيد نيست و به آنها پشيزي نمي افزايد. ‏
ايران درحالي مورد بي مهري کشورهاي عربي منطقه است که طي سالهاي بعد ازانقلاب، براي مثال حمايت از ‏مردم فلسطين - که پيش از انقلاب بيش از هر چيزمساله اعراب به شمار مي رفت - تلاش کرده است که به تقويت ‏وزنه اعراب درمقابل اسراييل بپردازد و با ايجاد و يا تقويت مکانيسم هاي منطقه ايي مانند سازمان کشورهاي ‏اسلامي خود را، همچنان که به کرات دررسانه هاي ايراني مي شنويم، کشورهاي برادر خطاب کند. ‏
علاوه برآن درکتاب هاي درسي به همواره تصويري مهربان و برادرگونه ازکشورهاي عربي ترسيم مي شود ‏برخلاف آنکه درکشورهاي عربي مي بينيم. به همين جهت است که مردم ايران، همواره ميهمان نوازي بي ‏حصري را ميهمان شهروندان عربي مي کنند، اما اعراب منطقه به دليل نوع آموزش ونگاهي که دولتمردانشان ‏دارند، با شهروندان ايراني با بي احترامي برخورد مي کنند وداستان هاي زيادي هر روز درمطبوعات ‏کشورمنتشرمي شود. ‏
اگر رسانه هاي ايراني از پرداختن به کينه توزي ها ودشمني هاي کشورهاي ياد شده پرهيزداده مي شوند ‏ودرصورت نوشتن مطلبي دراين زمينه موردسرزنش قرارمي گيرند و انتقاد ازاقدامات کشورهاي عربي حاشيه ‏خليج برخلاف منافع ملي ايران قلمداد مي شود، رسانه هاي کشورهاي عربي به صورتي روزانه آنچنان به ايران ‏مي پردازند که پنداري برخلاف انچه به صورتي سنتي انتظار مي رود که آنها دشمن اول خود را اسراييل فرض ‏کنند، اين ايران است که دشمن اول آنهاست. به گونه ايي که چندي پي روزنامه شرق الاوسط در مقاله ايي اظهار ‏داشت که برنامه هسته ايي ايران نه براي مهار اسراييل وآمريکا درمنطقه، بلکه براي مهار کشورهاي عربي است. ‏
حال آقاي احمدي نژاد که طي دوسال گذشته از هيچ تلاشي براي بيشتر منزوي کردن ايران و بستن درهاي مذاکره ‏کوتاهي نکرده وبه صورتي چشم بسته وبدون احتساب هزينه-فايده سياستي که دربرابر کشورهاي عربي حاشيه ‏خليج فارس براي ايران داشته است، درکنفرانسي شرکت مي کند که حتي درظاهر هم نمي تواند نشان دهنده ‏سياست مهرورزانه ايي از سوي کشورهاي ياد شده باشد و برعکس با تصويري که پشت سرش درعکس ها به ‏نمايش گذاشته مي شود، نشان مي دهد که چگونه براي کرسي رياست جمهوري ايران بسيار کوچک است. اندازه ‏ايران بزرگتر از آن است که چنين تحريف هايي با حضور رييس جمهوري اش صورت بگيرد. ‏
امروز شايد بيش ازهرزماني ديگر اين مساله اهميت پيدا مي کند که درچينش دوستان طبيعي تهران درمنطقه ‏وجهان، انتخاب هاي ايران طي سالهاي گذشته چه چيزي برايش به ارمغان آورده است؟ تکيه بر کساني که دوست ‏خوانده مي شوند و سرسختي بي حد وحصر با آنان که دشمن ناميده مي شوند، تابع چه ملاحظاتي است که هم ‏اکنون مرز هيچ کدام شفاف به نظر مي رسد و اين چنين ايران به نهايت کلمه در مقابل دوست ودشمنش آسيب پذير ‏مي نمايد؟

توهين بزرگ به ايران

توهين بزرگ به ايران
سفر احمدي نژاد و ادعاي تملک سه جزيره ايراني - چهارشنبه 14 آذر 1386 [2007.12.05]
مريم کاشانيm.kashani@roozonline.com
محمود احمدي نژاد در حالي زير تابلوي "کنفرانس کشورهاي خليج عربي" نشست که بسياري از مقامات ايراني ـ چه ‏در ميان حاميان و چه در بين منتقدان وي ـ با شرکت او در اين گردهمايي مخالف بودند. بيانيه پاياني اين کنفرانس که ‏حاوي هشدار شديد اللحني به ايران در موردلزوم "استرداد جزاير سه گانه به امارات متحده عربي" و يا "کشانيدن ‏موضوع به دادگاه بين المللي" بود، نشان داد که مخالفان احمدي نژاد بر حق بودند: شرکت وي در اين کنفرانس نه تنها ‏‏"هيچ نتيجه مثبتي در بر نداشته" [از بيانيه پاياني شوراي همکاري خليج فارس عليه ايران] که اوضاع را حادتر نيز ‏کرد.‏
وقتي دعوت نامه شرکت در کنفرانس دوحه به دفتر احمدي نژاد رسيد و مشاور اول وي، مجتبي ثمره هاشمي اعلام ‏کرد که "محمود احمدي نژاد در اين اجلاس شرکت خواهد کرد" ظاهرا بيش از همه اعضاي اين اتحاد عربي از پذيرش ‏دعوت خوشحال شدند. به هر حال اين اولين بار بود که بالاترين مقام رسمي ايران، به جمع سران کشورهايي دعوت مي ‏شد که همگي در مورد ادعاي امارات متحده عربي بر سه جزيره ابوموسي، تنب بزرگ و کوچک همداستانند. آن هم در ‏شرايطي که درست يک روز قبل از سفر آقاي احمدي نژاد به دوحه، "خبرگزاري دولتي امارات به نقل از حاکم اين ‏کشور نوشته بود: جزاير تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسي، بخش کامل کننده کشور ما هستند. ما براي بازگرداندن ‏آنها از هيچ تلاشي دريغ نخواهيم کرد و خواهان بازگشت حق حاکميت بر آنها هستيم."‏
از سوي ديگر همزمان "شيخ سلمان بن حمد الخليفه، وليعهد بحرين هم در مصاحبه‌اي با روزنامه‌هاي بريتانيايي براي ‏نخستين بار ايران را به تلاش براي دستيابي به سلاح‌هاي هسته‌اي متهم" کرده بود. همان طور که "رياض قهوجي، ‏مدير مؤسسه خاورميانه و تحليل نظامي در دبي" که او نيز به خبرگزاري فرانسه گفته بود: "هنگامي که کشوري مانند ‏ايران مجاز به غني‌سازي اورانيوم باشد، اين خطر وجود دارد که اين کشور خود را به سلاح‌هاي هسته‌اي مجهز کند."‏
به اين ترتيب حضور محمود احمدي‌ نژاد در اجلاس اين شورا، فرصتي براي رهبران عرب بود تا هم بار ديگر ‏موضوع مالکيت سه جزيره را به طور رسمي، در زير تابلويي که بر آن صفت "عربي" به دنبال نام خليج، نوشته شده ‏بود، مطرح کنند و هم از نگراني هاي خود بابت اتمي شدن جمهوري اسلامي، به صراحت پرده بردارند.‏
آگاهي نسبت به مجموعه اين مواضع بود که "برخي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي پيش از سفر رئيس جمهوري ‏اسلامي به دوحه" از او خواستند "در اين اجلاس شرکت نکند و از تماميت ارضي ايران قاطعانه دفاع کند". اين ‏نمايندگان در عين حال تأکيد کردند که مالکيت ايران بر جزاير سه‌گانه، "خط قرمز"ي‌ است که به هيچ کس اجازه عبور ‏از آن داده نخواهد شد.‏
البته تنها نمايندگان مجلس نبودند که از اين سفر با نگراني سخن گفتند؛روزنامه‌ هاي چاپ ايران ـ چه در جناح محافظه ‏‏‌کار و چه اصلاح‌ طلب ـ هم به نتايج اين سفر به ديده ترديد نگريستند و آقاي احمدي نژاد را به خاطر شرکت در اين ‏اجلاس مورد انتقاد قرار دادند. روزنامه جمهوري اسلامي در همين ارتباط در يادداشتي در شماره روز دوشنبه خود، ‏دعوت از احمدي نژاد و حضور وي در اين اجلاس را "يک توهين بزرگ به ملت ايران" دانست و نوشت: "همزمان با ‏دعوتي که شوراي همکاري خليج فارس از رييس جمهوري اسلامي ايران براي شرکت در اجلاس اين هفته اين شورا به ‏عمل آورده و آقاي احمدي‌نژاد قرار است امروز براي شرکت در اين اجلاس به قطر برود، رييس حکومت امارات ‏متحده عربي روز شنبه در ادامه مواضع ضد ايراني خود بار ديگر جزاير سه‌گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسي ‏را متعلق به امارات دانست و خواستار بازپس‌گيري آنها از ايران شد."‏
اين نشريه در ادامه مقاله خود افزود: "انتشار خبر اظهارات شيخ امارات، اذهان را متوجه اين سؤال مي‌کند که اين ‏ادعاهاي واهي چرا همزمان با اين دعوت و پذيرفته شدن آن توسط رييس جمهوري اسلامي ابراز مي‌شود. اين يک ‏توهين به ملت ايران است."‏
روزنامه آفتاب يزد نيز از "خطرهاي يک سفر" که ناشي از "حضور رييس جمهوري اسلامي در اجلاس شوراي ‏همکاري کشورهاي خليج فارس به عنوان مهمان" بود ياد کرد و آن را مورد انتقاد قرار داد. اين روزنامه با اشاره به ‏اينکه "رييس امارات متحده عربي با لحني جدي‌تر نسبت به گذشته ادعاي مالکيت بر جزاير سه‌گانه ايراني را تکرار و ‏از ايران خواسته است تا براي پايان اشغال اين جزاير، مذاکره مستقيم را بپذيرد" نوشت: "برنامه‌ريزان سفر ‏احمدي‌نژاد به دوحه اکنون بايد براي مردم توضيح دهند هدف مشخص از اين سفر چيست و با اين سفر چه خطرهايي از ‏کشور دور مي‌شود يا کدام فرصت‌هاي جديد براي کشورمان خلق مي‌گردد که هزينه حضور در جمع هميشه مدعي نسبت ‏به جزاير سه‌گانه ايراني را توجيه‌پذير مي‌نمايد؟"‏
اما به روال معمول، آقاي احمدي نژاد همراه همان مشاور اول و همه آن کساني که "برنامه ريزان سفر" وي به دوحه ‏بودند راهي کنفرانسي شد که ميزبانان آن يعني کويت، عربستان سعودي، بحرين، امارات متحده عربي، قطر و ‏عمان، هم متفق القول "سه جزيره " را مي خواهند وهم "از فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران نگرانند" و موضوع محوري ‏نشست دوحه همين بود و لاغير. ‏
در اين اجلاس اما آقاي احمدي نژاد دست در دست سران کشورهاي عربي، چنان سرخوش ايده "همه بايد دست‌به‌دست ‏هم دهيم تا منطقه خليج فارس به منطقه‌اي براي صلح و دوستي تبديل شود"[ سخنان وي پيش از ترک تهران] بود که ‏هنگام ورود به سالن کنفرانس، تابلوي بزرگي را که هم رودر روي او و هم در پشت سر وي قرار داده بودند، يا نديد يا ‏معناي آن را درک نکرد: "مجلس التعاون لدول الخليج العربيه".‏
پس از آن نيز به تکرار سخنان هميشگي خود پرداخت: "آقاي احمدي نژاد، ايران و امارات را دو کشور همسايه و ‏برادر خوانده و گفته است که دو کشور مي توانند خليج فارس را به خليج صلح و دوستي تبديل کنند."[بي بي سي]‏
وي انبان پر از پيشنهادش را نيز خالي کرد: "لغو رواديد بين شش کشور عضو و ايران تا رفت و آمد شهروندان اين ‏کشورها ساده تر شود.تاسيس سازمان همکاري هاي اقتصادي، سرمايه گذاري مشترک در منابع نفت و گاز، تامين آب ‏و گاز موردنياز برادران، فعال نمودن کريدور شمال به جنوب و تاسيس سازمان همکاري هاي امنيتي، اجازه تملک ‏اموال غيرمنقول، برنامه ريزي در برقراري تجارت آزاد بين کشورها، توسعه گردشگري، تعاون در کمک به ‏کشورهاي اسلامي و کشورهاي ضعيف، مبادلات آموزشي، علمي، فناوري و پژوهشي و همکاري در صيانت از محيط ‏زيست خليج فارس و درياي عمان..."‏
بعد از آن نيز ادامه جلسات پشت درهاي بسته ادامه يافت و عاقبت آقاي احمدي نژاد، به ايران بازگشت. اما هنوز پاي ‏وي به تهران نرسيده بود که بيانيه شش کشور عضو شوراي همکاري خليج فارس، منتشر شد: "جلاس سران شوراي ‏همکاري خليج فارس در بيانيه پاياني خود به ايران هشدار داده است که يا جزاير سه ‌گانه را به امارات متحده عربي ‏باز پس دهد يا موضوع را به دادگاه بين‌المللي مي‌ کشاند."‏
عبدالرحمان عطيه، دبيرکل شوراي همکاري خليج فارس، نيز در گفت‌ وگويي با شبکه تلويزيوني العربيه اعلام کرد: ‏‏"رهبران کشورهاي عضو اين شورا متفقا به ايران پيشنهاد مي‌کنند يا جزاير تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسي را ‏بازپس دهد يا موضوع را در محاکم بين ‌المللي طرح خواهند کرد."‏
وزير امور خارجه امارات هم که با منوچهر متکي ديدار کرده بود، به خبرنگاران گفت: "ديدار رهبران دو کشور ‏ديداري تعارف ‌آميز بوده است". ‏
کشورهاي عرب شرکت کننده در بيست و هشتمين جلسه شوراي همکاري خليج فارس همچنين در بيانيه خود اظهار ‏اميدواري کردند که "همکاري‌ هاي جمهوري اسلامي با آژانس بين ‌المللي انرژي اتمي تداوم يابد و ايران به گفت‌وگو با ‏جامعه بين‌المللي ادامه دهد". البته همراه با اين تاکيد که: "منطقه خليج [فارس] و خاورميانه بايد از سلاح‌هاي کشتار ‏جمعي عاري شود."‏
اين خواست ها در شرايطي مطرح مي شود که آقاي احمدي نژاد موضوع پرونده هسته اي را تمام شده مي داند و ‏همفکران نظامي وي در مقام تهديد از سلاح نفت سخن مي گويد واز بستن دهانه هرمز؛ واين سه جزيره در دهانه هرمز ‏قرار گرفته اند؛ و "حاکميت اين جزاير به معناي کنترل تنگه هرمز است."‏
به اين ترتيب پيشنهادهاي فراوان آقاي احمدي نژاد نه تنها کمکي به "توسعه همكاري‌ها و تعميق روابط در منطقه" نکرد ‏بلکه "نخستين حضور ايران در اين نشست" را در حالي به ثبت رساند که عنوان "شوراي همکاري خليج عربي"، به ‏جاي "شوراي همکاري خليج فارس" بالاي سر او خودنمايي کرد.‏
همفکران وي در خبرگزاري فارس نيز به جاي انتشار کامل بيانيه، با حذف بند مربوط به ادعاي مالکيت امارات متحده ‏عربي بر سه جزيره ايراني، فقط از اين خبر دادند که: "بيانيه اختتاميه بيست و هشتمين دور نشست شوراي همكاري ‏كشورهاي خليج فارس خواستار حل مسالمت آميز پرونده هسته‌اي ايران شد".

با انقلاب فرهنگي دانشگاه هارا تصفيه کنيد

با انقلاب فرهنگي دانشگاه هارا تصفيه کنيد
مرکز اسناد انقلاب اسلامي: - چهارشنبه 14 آذر 1386 [2007.12.05]

شهرام رفيع زاده
مرکز اسناد انقلاب اسلامي در آستانه 16 آذر روز دانشجو، طي مقاله اي خواستار اخراج استادان و دانشجويان ‏منتقد از تمامي دانشگاه هاي کشور شدو دانشجويان و استادان "ناهمسو با دولت" را "مارهايي در آستين نظام" ‏ناميد.‏
اين در حالي است که ده ها دانشجو طي 28 ماه تشکيل دولت نهم بازداشت شده و طي دو روز گذشته نيز چندين ‏دانشجوي ديگر و از جملهدانشجويان طيف چپ و سعيد حبيبي عضو شوراي مرکزي دفتر تحکيم وحدت بازداشت ‏شده اند.‏
‎‎انقلاب فرهنگي اول شکست خورد‏‎‎
مرکز اسناد انقلاب اسلامي که رياست آن را روح الله حسينيان بر عهده دارد، همزمان با روز دانشجو و به بهانه ‏بيست و دومين سالگرد تشکيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي در 19 آذر سال 64، با انتشار نوشتاري با عنوان‏‎ ‎‏"ضرورتهاي يک انقلاب فرهنگي در نهادهاي توليد علم در کشور" دانشجويان و اساتيد منتقد دولت را "مارهايي ‏در آستين نظام اسلامي" توصيف کرد و خواستار تشديد اخراج و تصفيه دانشجويان و استادان از سراسر دانشگاه ‏هاي کشور شد.‏
اين مرکز با اين ادعا که انقلاب فرهنگي اول شکست خورده، دهه هفتاد را به عنوان دهه بازگشت دانشجويان ‏دموکراسي خواه و آزادي طلب به دانشگاه ها عنوان و آنان را غرب زده ناميد و نوشت: "روند دانشگاهها به سمتي ‏پيش رفت که دانشجويان به عنوان شبکه اي از نخبگان منتشر در کشور در چرخشي ديگر و جهشي جدي تر ‏خواستار شباهت سازي بيشتر رفتارهاي سياسي وفرهنگي با غرب شدند".‏
اين مرکز "دوم خرداد" را عامل "بازگشت کامل اساتيد و کارشناساني که انقلاب آنها را دفع کرده بود" معرفي و ‏ادعا کرد که پس از دوم خرداد، استادان اخراجي در سال هاي اول انقلاب، هيأت علمي هاي دانشگاه ها و مراکز ‏مديريتي آموزشي را در اختيار گرفتند و "عناصر منزوي شده معتقد به اهداف و آرمانهاي انقلاب و امام" را از ‏دانشگاه بيرون کردند.‏
‎‎دانشجو علف هرز است‎‎
يکي از "اعضاي شوراي سردبيري سايت مرکز اسناد انقلاب اسلامي" در اين مقاله جنبش دانشجوئي را "جريان ‏معارض" و "علف" توصيف کرده و نوشته: "جريان معارضي ريشه علفي خود را در سطح نهاد علمي کشور ‏گسترانده است و هميشه مانع از ظهور و بروز گياهان و درختان از خاک برآمده شده است".‏
اين مرکز با اشاره به يکدست بودن حاکميت در دو سال اخير آن را فرصت مناسبي براي تجديد انقلاب فرهنگي ‏ديگري دانسته و تاکيد کرده: "در حال حاضر که نگاه خودي و اصيل در تجلي يک انتخابات سياسي خود را به ‏صحنه تصميم سازي نزديک کرده است، در اولين برنامه ها و گامهاي خود بايد نسبت به هرس و کندن علفهاي ‏هرز و مزاحم اقدام کند".‏
مرکز اسناد انقلاب اسلامي مرحله بعدي اجراي انقلاب فرهنگي مجدد را، تغيير کتب درسي عنوان کرده و ‏خواستار آن شده که: "در مرحله بعدي بايد با به کارگيري کارشناسان مجرب و اساتيد فن نسبت به غني سازي و ‏تغليظ و تهيه مواد افزودني به خاک دانشگاههاي کشور دست" يازيد.‏
فهرست تغيراتي که مرکز اسناد انقلاب اسلامي خواستار اجراي آن در دانشگاه ها شده "از عناوين و رشته هاي ‏درسي جديد تا سرفصلها و محتواهاي توليدي و ترکيبي بديعي که بسترساز توليد علم وعمل سليم تر و سديدتر ذيل ‏منويات انقلاب و اسلام مهدوي" و آنچه اين مرکز "تمدن سازي اسلامي" ناميده را شامل مي شود.‏
‎‎تصفيه دانشگاه هاي امير کبير، شريف و تهران‎‎
تصفيه دانشگاه هاي شريف، امير کبير و تهران طي برنامه ريزي همکاران روح الله حسينيان در مرکز اسناد ‏انقلاب اسلامي در اولويت قرار گرفته و در مورد اعتراضات دانشجوئي در اين دانشگاه آمده: "مسائلي که اين چند ‏ساله در دانشگاههايي چون دانشگاه شريف در مسئله دفن شهدا و دانشگاه اميرکبير و تهران رخ مي دهد تجلي ‏زننده اي است که بازتاب رسانه اي پيدا کرده است".‏
در حالي که طي دو سال اخير ده ها استاد ممتاز دانشگاه هاي کشور اخراج، ممنوع التدريس و يا به اجبار ‏بازنشسته شده اند، و وزارت علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي به طور کامل در اختيار جناح راست و به ويژه ‏راست افراطي قرار دارد، مرکز اسناد انقلاب اسلامي بهانه درخواست اجراي انقلاب فرهنگي ديگري را ‏‏"جلوگيري از پذيرش دانشجويان متعهد و معتقد به جمهوري اسلامي در مقاطع تحصيلي دکتري، جلوگيري و سنگ ‏اندازي در مسير ورود اساتيد هم نواي انقلاب اسلامي در هيأت علمي هاي دانشگاهها، توزيع و تقسيم بودجه هاي ‏پژوهشي و بورس هاي تحصيلي براي مخالفان ملت و برخورد و ممانعت از فعاليت جدي تشکلهاي خودي و مستقل ‏دانشجويي و به انزوا بردن آنها در سالهاي گذشته" اعلام و تاکيد کرده که وضعيت فعلي دانشگاه ها "نياز به ‏تدبيري جدي و اقدامي قاطع در ابعاد يک انقلاب فرهنگي دارد".‏
اين مرکز استادان و دانشجويان منتقد را "غوغا زيست" ناميده و خواستار "تصفيه دانشگاهها از عناصر ‏غوغازيستي که حتي قانون اساسي کشور و مقدسات مردم را محترم نمي شمرند، چه در کسوت استاد و چه در ‏لباس دانشجو" شده است.‏
‎‎دانشجويان و استادان مارهايي در آستين نظام‎‎
سومين مرحله طرح انقلاب فرهنگي ارائه شده از سوي مرکز اسناد انقلاب اسلامي "پمپاژ" استادان و دانشجويان ‏همسو با جناح حاکم بر کشور به دانشگاه ها و تصرف مراکز پژوهشي است.‏
اين مرکز مرحله سوم انقلاب فرهنگي را چنين توصيف کرده: "فراهم آوردن زمينه اي که عناصر معتقد به ‏جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي، مراکز تصميم سازي و پژوهشي را در اختيار خود آورند".‏
در طرح انقلاب فرهنگي مجدد مرکز اسناد انقلاب فرهنگي ادعا شده که: "تصور اينکه يک نظام به مخالفان و ‏بالاتر دشمنان خود توان و امکانات مالي و اقتصادي و سياسي براي استفاده عليه خود را بدهد، تصوري بهت آور ‏و نااميد کنند است".‏
اين مرکز دانشجويان و استادان منتقد در دانشگاه ها را "مارهايي در آستين نظام" توصيف و خطاب به مقامات ‏وزارت علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي تاکيد کرده که: "آنچه در بهترين وضعيت، اسلام علوي خواسته است ‏عدم برخورد و سلب حق حضور سياسي و فرهنگي است و نه اينکه نظام با دست خود مار در آستين پرورش ‏دهد".‏
گويا آنچه طي سال هاي اخير برسر دانشجويان آمده و از جمله بازداشت، شکنجه و اخراج صدها دانشجو، و ‏اخراج، ممنوع التدريس کردن، و بازنشستگي ده ها استاد دانشگاه هاي مختلف، نتوانسته رضايت مرکز اسناد ‏انقلاب اسلامي و رئيس آن را که از ياران نزديک سعيد اسلامي است، جلب کند؛ به همين دليل صحبت از تبديل ‏دانشگاه به پادگان به ميان آمده است
.

دستگيري و احضار دانشجويان طيف چپ

دستگيري و احضار دانشجويان طيف چپ
براي خاموشي در 16 آذر - سه شنبه 13 آذر 1386 [2007.12.04]
‏شيرين کريمي
در حاليکه جامعه دانشگاهي کشور در آستانه برگزاري 16 آذر، روز دانشجو، روزهاي ناآرامي را مي گذراند، چند تن ‏از دانشجويان دستگير و بيش از 12 تن از به مراکز انضباطي و امنيتي احضار شده اند. ‏
به گزارش کميته دانشجويي گزارشگران حقوق بشر ديروز بهروز کريمي زاده به جمع دانشجويان بازداشتي پيوست و ‏همچنين تعداد ديگري از فعالان دانشجويي از جمله مرتضي اصلاحچي، دبير سابق انجمن اسلامي دانشگاه علامه به ‏اداره اطلاعات احضار شدند.اين بازداشت ها که در دور جديد، فعالان طيف چپ دانشجويي را نشانه گرفته، در پي ‏فراخوان آنان براي برگزاري مراسم 16 آذر به عمل آمده است.‏
مجيد اشرف نژاد، در همين ارتباط به راديو فردا گفته است: "از هفته گذشته که دانشجويان «آزادي خواه و برابري ‏طلب» بيانيه اي در مورد گردهم آيي روز دانشجو صادر کردند، تهديدها آغاز شد."‏
او که از اعضاي دانشجويان "آزادي خواه و برابري طلب" است مي گويد که "بازداشت دانشجويان «فعال چپ» از روز ‏يکشنبه گذشته با دستگيري مهدي گرايلو آغاز شد".‏
‏ به گفته وي "الناز جمشيدي، انوشه آزادفر، مهدي گرايلو، سعيد حبيبي و کريم زاده" از جمله ديگر بازداشت شدگان ‏هستند. ‏
دانشجويان "آزادي خواه و برابري طلب" به مناسبت روز 16 آذربيانيه اي منتشر کرده اند که در آن ضمن بررسي ‏اوضاع حاد کنوني کشور، آمده است: "اکنون تکليف سنگيني بر دوش جنبش هاي مترقي اجتماعي، از جمله جنبش ‏دانشجويي نهاده شده است. دانشگاه اکنون نياز حياتي به مقاومت در برابر پروژه ي سلب ابتدايي ترين حقوق صنفي، ‏سياسي و اجتماعي دانشجويان را درک مي کند."‏
اين بيانيه مي افزايد: "نظامي و امنيتي شدن مسلم فضاي دانشگاه، بيانگر ضرورت مقاومت همه جانبه ي دانشجويان در ‏برابر سياست هاي عوامل سرکوب جنبش و تبديل دانشگاه به مقر نظامي و دفاعي جناحين حاکميت است ؛ دانشگاهي که ‏به اصرار و اعتقاد ما پادگان نيست."‏
مراسم جنبش چپ دانشجويي که قرار بود با شعارهاي "آزادي برابري"، "دانشگاه پادگان نيست" و "نه به جنگ" در ‏در روز ۱۶ آذر برگزار شود، به علت دستگيري هاي گسترده به تعويق افتاده است. در عين حال کميته اي براي پي ‏گيري مسايل دانشجويان بازداشت شده اين طيف دانشجويي، تشکيل شده است.‏
بازداشت دانشجويان فعال چپ به تهران محدود نبوده و به نوشته "خبرنامه فعالين مازندران" در استان مازندران نيز ‏تعدادي از اين دانشجويان دستگير شده اند.‏
به دنبال اين دستگيري ها، دانشجويان "آزادي خواه و برابري طلب" دانشگاه فردوسي مشهد هم بيانيه اي در حمايت از ‏دانشجويان بازداشتي منتشر کردند.‏
بايد اضافه کرد که همزمان سعيد حبيبي، عضو سابق شوراي مرکزي دفتر تحکيم وحدت هم در مقابل محل کار خود در ‏تهران بازداشت شد. به گزارش ادوارنيوز ماموران امنيتي روز بعد از بازداشت سعيد حبيبي، منزل وي را مورد تفتيش ‏قرار دادند
.‏

گزارش گاردین راجع به دکتر زهرا عامری





خانم دکتر را خفه کرده اند؟
نگاه گاردين به سرنوشت يک زن جوان در بازداشت - سه شنبه 13 آذر 1386 [2007.12.04]
رابرت تيت ‏
زهرا بني يعقوب هيچ دليلي براي پايان دادن به زندگي اش نداشت. او در حال ترقي در شغل طبابت بود و ‏رابطه اي عاشقانه با مرد زندگي اش داشت. به نظر مي رسد همه انگيزه هاي لازم براي زندگي کردن را ‏داشت. ‏
اما وقتي او در بازداشت نيروهاي بسيج کشته شد، علت مرگ او را خود کشي اعلام کردند. بسيج نام سازمان ‏تحت حمايت رهبر عالي ايران، آيت الله خامنه اي است که عمل به آداب اسلامي را به زور تحميل مي کند.‏در حال حاضر خانواده بني يعقوب اصرار دارند که مرگ او مشکوک است . آنها با همراهي مشهورترين ‏وکيل حقوق بشر در کشور و برنده جايزه صلح نوبل، شيرين عبادي، در تلاشند تا ثابت کنند او به قتل رسيده ‏است.‏
سرنوشت غم انگيز بني يعقوب از صبح روز 12 ام اکتبر و در حالي که همراه نامزدش، حميد چيت ساز، در ‏يک پارک عمومي در شهر همدان نشسته بودند، آغاز شد. ماموران اين دو نفر را دستگير کردند زيرا بر ‏اساس قوانين اسلامي دو نفر بدون رابطه شرعي، نمي بايست با يکديگر تنها باشند.‏
احتمالاً انجام چنين رفتاري با دو آدم داراي چنين درجه اي از تحصيلات، دردآور بوده است. بني يعقوب 27 ‏ساله، پس از فارغ التحصيلي از دانشکده پزشکي دانشگاه تهران، مشغول طبابت در يک روستاي دور افتاده و ‏محروم کشور بود. او آرزو داشت به عنوان متخصص قلب يا متخصص جراح کليه و مجاري ادرار ادامه ‏تحصيل دهد. نامزد او در يک ايستگاه راديويي متعلق به سازمان صدا سيماي دولتي ايران کار مي کرد. با ‏اين حال، هر دوي آنها را بدون دستور قاضي بازداشت کردند.‏
چيت ساز با تامين وثيقه از سوي خانواده اش از زندان آزاد شد اما بر سر اين ماجرا از کار بيکار شد. در ‏همين حال، بني يعقوب مجبور شد شب را در بازداشت سر کند زيرا در خبر دادن به خانواده اش تاخير ‏صورت گرفته بود. خانواده او 200 مايل دورتر و در تهران زندگي مي کردند. صبح روز بعد، وقتي ‏ابوالقاسم، پدر 61 ساله و بانشسته سپاه پاسداران ايران، براي آزادي او مراجعه کرد با خبر فوت دخترش ‏روبرو شد. يک گزارش پزشکي اعلام کرده بود که او خفه شده است. ‏
مقامات ادعا کردند از آنجا که بني يعقوب يک مسلمان مقيد بوده و به نماز يوميه اش پايبند بود، از کار خودش ‏احساس شرمساري مي کرد. به همين دليل به کمک يک صندلي و يک تکه پارچه، خود را از سقف سلولش ‏حلق آويز کرده است. ‏
خانواده بني يعقوب مي گويند او امکان نداشته چنين کاري را بکند، حداقل به خاطر اعتقادات محکم ديني اش ‏که خود کشي را يک گناه محسوب مي کند. بعلاوه، آنها معتقدند او حق داشته همراه چيت ساز باشد زيرا قبلاً ‏صيغه يکديگر شده بودند. صيغه، يکي از قواعد شيعه است که از سوي مقامات ايراني به عنوان ازدواج موقت ‏به رسميت شناخته مي شود. بنابراين دليلي وجود نداشته که او از رفتارش احساس شرمساري کند. ‏
والدين بني يعقوب اعتقاد دارند او تحت آزار يکي از بازداشت کنندگان قرار گرفته است و به همين دليل ‏درخواست کالبد شکافي از جسد را کرده اند. يک نظريه اين است که او بعد از تماس تلفني با برادارش امير، ‏که خبر حرکت پدرش به سوي همدان براي آزادي او را داده، با ماموران درگيري لفظي پيدا مي کند. به گفته ‏والدين او، شواهد نشان مي دهد هنگام آماده کردن جسد براي خاک سپاري، از گوش ها و بيني او خون به راه ‏افتاده بود و اين نشانه اي از ضربه مغزي است. زمان مرگ بني يعقوب را ساعت 9 صبح، يعني 20 دقيقه بعد ‏از صحبت با برادرش، تخمين زده اند. ‏
يکي از نزديکان خانواده در گفتگو با گاردين و در حالي که نخواست نامش فاش شود گفت: "صداي زهرا ‏موقع حرف زدن با برادرش خونسرد بوده. او رفتاري دال بر خودکشي نداشته است. خانواده او معتقدند به ‏خاطر اين تماس تلفني، او احساس پشت گرمي کرده و به ماموران گفته وقتي پدرش به آنجا برسد مي فهمند با ‏چه کسي طرف اند. وقتي خانواده اش بدن او را مشاهده کردند، روي پاهايش زخمهايي ديده اند. آنها فکر مي ‏کنند ماموران شروع به کتک زدن او کرده اند و مرگ او به خاطر اصابت سرش به يک جايي اتفاق افتاده ‏است. زهرا عاشق خدمت به مردم بود. ضمناً او عميقاً عاشق نامزدش بوده است. به چه دليلي او بايد دست به ‏خودکشي بزند؟"‏
وقتي پدرش به بازداشتگاه رسيده بود، در ابتدا مرگ او را مخفي کرده بودند. آنها از پدرش خواستند روز بعد ‏مراجعه کند تا اينکه بالاخره به او خبر مرگ را دادند. خويشاوند آنها مي گويد: "آنها پدر زهرا را تحقير ‏کردند. وقتي او به آنجا رسيد از او خواستند در خيابان منتظر بماند و به او گفتند: دختر تو از نظر اخلاقي با ‏دکتر بودن جور در نمي آيد. آنها همه اين کارها را وقتي داشتند مي کردند که زهرا مرده بود."‏
مي گويند برگه گزارش صادر شده توسط مرکز بازداشت پر از مطالب نادرست است. از جمله دست بردن ‏عمدي به تاريخ بازداشت بني يعقوب تا اينکه بازداشت را با زمان مرگ منطبق کنند. قوانين ايران اجازه ‏بازداشت به مدت بيش از 24 ساعت را براي متهمان منکراتي را نمي دهد.‏
عبادي از رييس قوه قضاييه ايران، آيت الله محمود هاشمي شاهرودي، درخواست صدور دستور تحقيقات به ‏سرپرستي تهران را نموده، زيرا مقامات در همدان از همکاري امتناع مي کنند. اين درخواست از سوي ‏گروهي از همرزمان سابق پدرش نيز مورد حمايت قرار کرفته است. فرماندهان عاليرتبه سپاه هم به خاطر ‏سوابق کاري پدر بني يعقوب، از دفتر آيت الله خامنه اي درخواست رسيدگي کرده اند.‏
عبادي مي گويد اين موضوع ابهامات آزاردهنده اي را از نحوه رفتار با زنان در کشور به وجود آورده است: ‏‏"چگونه امکان دارد يک زن 27 ساله، به عنوان يک پزشک با صلاحيت، حق صحبت کردن با نامزدش را ‏در يک پارک عمومي نداشته باشد و چه حقوقي به پليس براي بازداشت او داده شده است؟"‏
او مرگ بني يعقوب را با زهرا کاظمي، يک زن کانادايي ايراني الاصل، مقايسه کرد که ظاهراً پس از وارد ‏آمدن ضربه اي کشنده به سرش از سوي بازپرسان در زندان اوين کشته شد. ديوانعالي کشور در هفته گذشته، ‏به خاطر نواقص بررسي هاي قبلي، دستور تحقيقات جديدي را درباره مرگ کاظمي صادر کرد. ‏
منبع: گاردين – 2 دسامبر