Monday, October 06, 2008

چه کسي مبلغ «نفرت و خون» است؟ -مهدي سامع



جنگ خبر http://www.jonge-khabar.com/




چه کسي مبلغ «نفرت و خون» است؟
مهدي سامع
منبع:جنگ خبر


يکشنبه 14 مهر 1387(5 اکتبر 2008)


مساله مسئوليت حفاظت از زنان و مردان مجاهد در شهر اشرف در عراق به يک موضوع و نگراني جدي براي جنبش مقاومت و براي بسياري از انسانهاي آزاده و ترقيخواه در گوشه و کنار جهان تبديل شده است.مقاومت ايران و ساکنان شهر اشرف بر مسئوليت نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريکا (تا وقتي که ارتش امريکا در عراق حضور دارد) تاکيد مي کنند. مليونها عراقي همراه با دهها هزار از نخبگان عراق از ميان همه ي گرايشهاي موجود در عراق و هزاران تن از حقوقدانان، شخصيتهاي سياسي و طرفداران حقوق بشر در اروپا و آمريکا از اين خواست حمايت کرده اند. مريدان بيت ولي فقيه در دولت عراق که در بعضي از ارگانهاي نظامي و انتظامي و امنيتي نفوذ دارند مي کوشند با ادعاي کسب «حاکميت ملي» مسئوليت شهر اشرف را، بدون دادن تضمين جدي و مورد تائيد ارگانهاي بين المللي مربوطه، به عهده گرفته و پس از آن راه را براي ضربه زدن به ساکنان شهر اشرف هموار کنند. مساله تحويل ساکنان شهر اشرف به رژيم ايران شدني نيست. آن چه به طور جدي خطرناک است، ايجاد شرايطي است که رژيم ايران و مزدورانش در عراق بتوانند از ضعف حفاظت ساکنان غير مسلح شهر عراق براي اهداف پليد خود استفاده کنند.پيرامون تامين امنيت از شهر اشرف اکنون دو جبهه بندي در مقابل هم صف آرايي کرده اند. مدافعان جدي حقوق بشر و کنوانسيونهاي بين المللي مربوط به حقوق انسانها از يک طرف و در طرف مقابل طرفداران ولايت خامنه اي که شرايط عراق را يک «فرصت» براي نابودي سازمان مجاهدين خلق مي دانند و طي 5 سال گذشته به هر شيوه اي براي رسيدن به اين هدف استفاده کرده اند. طي روزهاي گدشته فرخ نگهدار طي دو موضع گيري نظر خود را در اين رابطه منتشز کرده است.موضعگيري اول در تاريخ 25 شهريور 1387 در سايت کار آنلاين درج شد.* فرخ نگهدار در نوشته خود تمام ادعاهاي پرطمطراق «دفاع از حقوق بشر» و «صلح دوستي» را فراموش کرده و مي نويسد:«از سوي برخي سازمانهاي مخالف جمهوري اسلامي نيز در اعتراض به تحويل پادگان اشرف به ارتش عراق توسط نيروهاي آمريکايي اعتراضهايي صورت گرفته است. از جمله سازمان مورد علاقه من، سازمان فدائيان خلق ايران-اکثريت در اعلاميه مورخ 11 سپتامبر خود ياد آور شده است:"با انتقال اين مسئوليت به دولت عراق، اين نگراني براي خانواده آنها و نيروهاي مدافع حقوق بشر به وجود آمده است که مقامات عراقي بيش از پيش تحت فشار جمهوري اسلامي قرارگيرند و به اشکال مختلف مجاهدين ساکن شهر اشرف را تحت فشار بگذارند و يا آنها را به جمهوري اسلامي تحويل دهند و يا اين که دست عوامل جمهوري اسلامي را در منطقه براي برخورد با آنها باز بگذارند. به ويژه اين که اکنون در عراق نيروئي بر سرکار است که با رژيم اسلامي مناسبات نزديکي داشته و سران آن سالها هنگام اقامت در ايران تحت حمايت رژيم حاکم قرار داشتند". به نظر من سازمان ما مي بايست از مدتها پيش رسماً خواهان انتقال کنترل محل استقرار نيروهاي مسلح سازمان مجاهدين خلق ايران، موسوم به "ارتش آزاديبخش ايران" به دولت قانوني عراق شده و از آن دولت رسماً تقاضا مي کرد که در اولين فرصت آن را تعطيل کند و افراد مستقر در آن پادگان را به کميسارياي عالي پناهندگان وابسته به سازمان ملل متحد تحويل دهد. اين که محل استقرار ارتش سازمان مجاهدين خلق "شهر اشرف" ناميده شود و از قشون مستقر در آن، که همواره براي حمله به کشور در حال آماده باش بوده اند، به عنوان "ساکنين شهر اشرف" نام برده شود، گمراه کننده است.»فرخ نگهدار اين مواضع را در مخالفت با اعلاميه 21 شهريور(9 سپتامبر) «سازمان مورد علاقه» اش که وي آن را «از نوع بسيار عجولانه» مي داند، بيان کرده و در ادامه «خواهان انتقال کامل حق حاکميت عراق به دولت» عراق مي شود و اضافه مي کند که «هر سازمان صلح دوست، هر نيروي طرفدار بسط جنبش مدني، هر نيروي ميهن دوست بايد برچيده شدن پادگان اشرف و تحويل نيروهاي مسلح مستقر در آن به کميسارياي عالي پناهندگان وابسته به ملل متحد را خواستار باشد و پيگيري اين خواسته را پيگيري تا رسيدن به مقصود هرگز رها نکند.» در تاريخ 9 مهر 1387(30 سپتامبر) نوشته ديگري از فرخ نگهدار در سايت روز آنلاين درج شد**. به نظر مي رسد اين مقاله گذار از مقاله «بي دنده و ترمز» قبلي به منظور ارايه يک تحليل از موقعيت سازمان مجاهدين خلق ايران و چشم انداز آن در عراق است. اما در اين تحليل همراه با اطلاعات غلط، ادبيات بخش «گفتمان سازي» وزارت اطلاعات ولايت خامنه اي کاملا محسوس است. وي مي نويسد:«سازمان مجاهدين را منزوي ترين نيرو در ميان تمام سازمان سياسي ايراني است.دولت امريکا و اتحاديه اروپا اين سازمان ‏را "تروريستي" مي شناسند. رفتار مجاهدين با مخالفين سياسي بوي خون مي دهد........از هر سخن آنان با ‏مخالفين سياسي بوي خون و نفرت بر مي خيزد.» ‏در اين جمله 3 ادعا مطرح مي شود که به اختصار به هر يک مي پردازم.نوشته شده سازمان مجاهدين «منزوي ترين نيرو» در ميان تمام سازمانهاي سياسي ايراني است. در اين حکم که معلوم نيست از کدام واقعيت عيني استخراج شده جاي يک سوال خالي است. منزوي از کي؟ اگر منظور منزوي از مثلا فرخ نگهدار و همفکرانش است و يا از آناني که در درون حکومت به قول فرخ نگهدار اصلاح طلب هستند و به نظر من جنس بنجل و قلابي هستند که به دروغ مدعي اصلاح طلبي مي شوند، البته که حرف فرخ نگهدار درست و صد البته که بايد به اين انزوا و فاصله گيري افتخار کرد. اما اگر منظور انزوا از مردم ايران است، بايد پرسيد که بر اساس کدام ارزيابي و کدام نظر سنجي آزادانه چنين نتيجه اي گرفته شده؟ آيا در شرايط استبداد که امکان انتخابات آزاد براي ارزيابي ميزان نفوذ سازمانهاي سياسي وجود ندارد، مي توان چنين احکامي صادر کرد؟ بدون ترديد نه. به نظر من براي ارزيابي ميزان نفوذ يک سازمان سياسي بايد پيشرفت شعارهاي اصلي آن سازمان در جنبشهاي اجتماعي را در نظر گرفت. براي اين کافيست به منزوي شدن شعار «انرژي اتمي حق مسلم ماست» در ميان جنبشهاي مردمي توجه کرد. آيا ترديدي وجود دارد که سازمان مجاهدين پيشتاز افشاي پروژه اتمي رژيم ايران بوده است؟ مي توان به شعار «مرگ بر استبداد و زنده باد آزادي» در جنبشهاي دانشجويي توجه کرد. در اين ترديدي نيست که فرخ نگهدار و همفکرانش هيچگاه مبلغ و مروج شعار «مرگ بر استبداد» نبوده اند و اين شعار از جمله شعارهاي اصلي جنبش مقاومت ايران به طور عام و سازمان مجاهدين خلق به طور خاص بوده و خواهد بود. مي توان به ترکيب و نسبت زندانيان سياسي توجه کرد و نتيجه گرفت که چه نيرويي در ميان نخبگان و پيشروان جنبش نفوذ بيشتري دارد. تمامي اين ارزيابيهاي در شرايط استبداد نه نسبت به توده هاي خاموش که نسبت به بخش فعال جامعه بايد ارزيابي شود. راه ساده تر و قابل ارزيابي ديگري هم وجود دارد. فرخ نگهدار مي تواند با هر ترکيب سياسي مورد قبول خودش ايرانيان را به يک تظاهرات سياسي در يک شهر در اروپا فراخواند و در همان تاريخ سازمان مجاهدين خلق ايران هم با ترکيب سياسي مقاومت ايران تظاهرات سياسي برگزار کنند. تعداد ايرانيان شرکت کننده در هريک از اين دو تظاهرات مي تواند يک ارزيابي نسبي به دست دهد و فکر مي کنم فرخ نگهدار اگر وجدان بيداري داشته باشد از نتيجه اين نظر سنجي بسيار شرمسار خواهد شد.فرخ نگهدار مي نويسد:«دولت آمريکا و اتحاديه اروپا اين سازمان ‏را "تروريستي" مي شناسند.» اما نمي گويد که معتبر ترين دادگاهها در انگلستان و اروپا چنين برچسب ملا پسند را مردود اعلام کرده اند و مهمتر از همه نمي گويد که نظر خوش در مورد اين برچسب چيست؟ اما جمله بندي و صغرا و کبرا چيدن جملات به شکلي است که وي چندان هم مخالف اين برچسب ناعادلانه نيست. فرخ نگهدار اگر مدعي جامع مدني و روشهاي متمدنانه است بايد پس از اعلام حکم عاليترين دادگاه انگلستان، نه به خاطر دفاع از سازمان مجاهدين، بلکه به خاطر دفاع از روشهاي متمدنانه دست به قلم مي برد و خواستار حذف برچسب تروريستي از اين سازمان مي شد. در آن جدال فرخ نگهدار سکوت کرد اما در جدال کنوني بر سر سرنوشت مجاهدان شهر اشرف به ياد «بسط جنبش مدني» افتاده است. آيا اين شيوه برخورد با «جنبش مدني» نشان از يک بام و دو هواي فرصت طلبانه و رذيلانه نيست؟در ادعاي سوم نگهدار مدعي مي شود که «رفتار مجاهدين با مخالفين سياسي بوي خون مي دهد........از هر سخن آنان با ‏مخالفين سياسي بوي خون و نفرت بر مي خيزد.» ‏من تاکنون به سند و مدرکي برخورد نکرده ام که مخالفان سياسي به فرخ نگهدار وکالت داده باشند که از جانب آنان سخن بگويد. در رد اين ادعاي نادرست و البته هوچيگرانه مي توان مورد خود فرخ نگهدار را بررسي کرد. طي چند سال گذشته فرخ نگهدار در هر فرصتي که به دست آورده و حتي در مواردي بدون قافيه به لجن پراکني عليه مجاهدين خلق دست زده است و در مقابل و عليرغم دروغهايي که سربندي کرده جوابي دريافت نکرده است. لابد فرخ نگهدار اين خويشتنداري را حمل بر ضغف کرده که اکنون اين گونه بي محابا و بدون دنده و ترمز به ميدان آمده است.طي سالهاي گذشته من بر اين اعتقاد بودم که در مورد نيروهاي سياسي بايد مواضع کنوني آنان را مورد توجه و بررسي قرار داد و بررسي مواضع گذشته نسبتا دور نيروهاي سياسي را به يک شرايط دمکراتيک که امکان طرح ادعا و بررسي دقيقتر وجود دارد موکول کرد. بسياري از دوستان و رفقايم با اين نظر مخالف هستند. اما اکنون که فرخ نگهدار بوي «خون و نفرت» را حس کرده به ناچار بايد چند موضع از ميان صدها موضع سازمان مورد علاقه فرخ نگهدار را در زماني که وي دبير اول اين سازمان بوده و طبعا مسئول اول همه ي موضعگيريها، يادآوري کنم که همگان قضاوت کنند که چه کسي مروج و مبلغ «خون و نفرت» بوده و چه کساني در آن روزگار مظلومانه قرباني شدند. كار اكثريت شماره 116به تاريخ 10 تير ماه 1360مي نويسد:«هواداران سازمان همدوش و همراه با ديگر نيروهاى انقلاب و مدافع جمهورى اسلامى بايد تمام هوشيارى خود را به كار گيرند. حركات شبكه مزدوران امپرياليسم آمريكا را دقيقا زير نظر بگيرند و هر اطلاعى از طرحها و نقشه هاى جنايت كارانه آنان به دست آوردند، فورا سپاه پاسداران و سازمان را مطلع سازند.»كار اکثريت شماره 132به تاريخ 29 مهر ماه ۱۳۶۰ مي نويسد:«سرکوب بدون مماشات جريانهاي سياسي که کمر به شکست انقلاب خونبار مردم بسته اند و عليه آن مسلحانه دست به جنايت مي زنند از ارکان دفاع از انقلاب است. خوش خيالي در اين زمينه که گويا بايد به تروريست فعلاً فرصت داد تا مرتب بمب منفجر کند تا روزي سر عقل بيايد خطاي بسيار فاحشي است. نيروهاي امنيتي - انتظامي و همه سازمانها و نهادهاي انقلابي وظيفه دارند با اين شبکه هاي تروريست و بمبگذار به مقابله برخيزند و فعاليت خود را بر شناسايي و دستگيري عوامل واقعي ترور و شبکه هاي عملياتي تروريستها و کساني که در اين عمليات شرکت دارند، متمرکز کنند.»کار اکثريت شماره ۱4۷به تاريخ ۱۴ بهمن ۱۳۶۰ مي نويسد:«فداييان خلق ايران (اکثريت ) و نيروهاي حزب توده ايران از همان نخستين لحظات يورش مهاجمان ضد انقلابي دوش به دوش مردم و نيروهاي بسيج سپاه و ديگر نيروهاي انتظامي شهر با فداکاري در سرکوب و دفع مهاجمان فعالانه شرکت داشتند. دو تن از رفقاي ما و حزب در حوادث آمل توسط مهاجمان ضد انقلابي از ناحيه شکم و سر مجروح شدند که هم اکنون در بيمارستان بستري هستند.»كار اكثريت شماره 149 به تاريخ 28 بهمن 1360 پس از شهادت زنده يادان اشرف رجوي، موسي خياباني و تعداد ديگري از مسئولان مجاهدين مي نويسد:«... اگر تا ديروز عمدتاً اين اعضا و هواداران مجاهدين و ساير گروهكهاي همسنخ آن بودند كه دسته دسته در خيابانها و خانه هاي تيمي كشته و دستگير ميشدند، اكنون در ميان كشته شدگان درگيريهاي خياباني و خانه هاي تيمي و در ميان افراد دستگيرشده، تعداد هرچه بيشتري از عناصر رهبري و مسئول ديده مي شوند و اين مساٌله به روشني نشان مي دهد كه زمان، تا چه پايه بر تحليلهاي ذهني كج و كوله و ماهيتاً ضدانقلابيِ چنين جريانهايي مُهر باطل كوبيده است و امروز كه هشت ماه از آغاز حركت آشكارا ضدانقلابي و سرنوشت غم انگيز رهبري مجاهدين مي گذرد، نگاهي مختصر به سيري كه آنها از آن هنگام تا كنون پيموده اند، نشان خواهد داد كه جريانِ تلاشي و اضمحلال شتابان آنها نه به واسطه عدم رعايت اين يا آن مساٌله امنيتي و خطاي تاكتيكي، بلكه ناشي از ماهيت آن انديشه يي است كه فرصت طلبانه به كجراه مي رود و به انكار و تقابل با انقلابي برخاسته كه سرسختترين دشمنان بشريت با كينه جويي حيواني براي نابودي آن هر روز توطئه يي جديد عَلم مي كنند... آري اين انقلاب است كه در جريان بالندگي ناخالصيها را به دور مي ريزد و خائنين را در زير گامهاي سنگين و استوار خود نابود و له مي كند...»ملاحظه مي شود که اقاي نگهدار به عنوان دبير اول سازمان مورد علاقه اش با سازمانهاي سياسي ديگر در شرايطي که رژيم حاکم وحشيانه به جان نيروهاي سياسي افتاده بود، به چه زباني صحبت مي کرده است. در اين جا اين سوال مطرح مي شود که آيا تا آن جا به شخص فرخ نگهدار بر مي گردد از اين شيوه فاصله گرفته است؟ جواب من به اين سوال منفي است. به نوشته اول او که در ابتدا بخشهايي از آن را نقل کردم مکث مي کنيم.نگهدار در چند جاي نوشته خود از «مسلح» بودن ساکنان شهر اشرف صحبت مي کند. آيا اين دروغ آشکار از يک ولنگاري در بررسي پديده ها ناشي مي شود و يا هدق ديگري در پشت اين درغگويي پنهان شده است؟ هر انگيزه اي که براي اين درغگويي در نظر بگيريم نتيجه عملي آن تفاوت نمي کند. اگر دولت عراق و يا سازمانهاي بين المللي حرف فرخ نگهدار را باور کنند، بنابرين بلافاصله کنوانسيون 4 ژنو در مورد ساکنان شهر اشرف از اعتبار خارج مي شود و بنابرين مسئوليت حفاظب از آنان منتقي و هر تعرضي به آنان که در واقعيت غير مسلح هستند به آساني ممکن خواهد شد و تعداد زيادي قرباني خواهند شد. آيا اين دروغگويي بوي «خون و نفرت» نمي دهد؟ البته شرايط کنوني و موقعيت شهر اشرف بسيار بيشتر از آن چه نگهدار فکر مي کند شفاف است و اين شهر که بر يک دشت بي آب و درخت و مسکن بنا شد و در سال 2003 به درخواست رژيم ايران توسط نيروهاي آمريکا و انگليس ويران شد. پس از آن دوباره اين شهر عليرغم محاصره همه جانبه ساخته شد و اکنون شهري سبز و پر طراوت با ميدانهاي ورزشي، پارکهاي تفريحي، بيمارستان و درمانگاه که بسياري از عراقيها نيز از آن بهره مند مي شوند، مسجد، سالنهاي بزرگ براي تجمع است. در اين شهر کشاورزي مي شود، توليد صنعتي صورت مي گيرد و اين توليدات در بازارهاي عراق به فروش مي رسد و مهمتر آن که هزاران هزار عراقي، ايراني، اروپايي، آمريکايي و....از آن بازديد کرده اند. اگر رقم بازديدکنندگان از اين شهر طي 5 سال گذشته را بيش از صد هزار اعلام کنم، کم گفته ام که زياد نگفته ام. بنابرين دروغ فرخ نگهدار در مورد مسلح بودن مجاهدان شهر اشرف فقط و فقط مي تواند خوراکي مناسب براي سايتهاي امنيتي رژيم ايران است که براي فريب عقب افتاده ترين افراد از «سربازان گمنام امام زمان» توجيه براي کار تروريستي داشته باشند.تبليغ «خون و نفرت» به دروغگويي در مورد مسلح بودن ساکنان شهر اشرف محدود نمي شود. وي خواستار آن است که از دولت عراق «رسماً تقاضا» شود که «در اولين فرصت آن را تعطيل کند» و «افراد مستقر در آن پادگان را به کميسارياي عالي پناهندگان وابسته به سازمان ملل متحد تحويل دهد.» وي «برچيده شدن پادگان اشرف و تحويل نيروهاي مسلح مستقر در آن به کميسارياي عالي پناهندگان» را خواستي مي داند که بايد تا رسيدن به مقصود پيگيري شود.اين خواست فرخ نگهدار اولا مخالف کنوانسيوهاي بين المللي در مورد «منع جابجايي اجباري» است. هرکسي که بخواهد در اين مورد مطلع شود مي تواند واژه «نان رفولمان»***را در اينترنت و يا در «ويکي مديا» جستجو کند. براساس اين اصل که بارها از جانب برجسته ترين حقوقدانان مورد تاکيد قرار گرفته و طبق کنوانسيونهاي بين المللي شامل ساکنان شهر اشرف هم مي شود، هرگونه «بازگشت يا جابجائي به هرمحلي كه متضمن خطراتي براي آن فرد يا افراد» باشد ممنوع است. نقض اين اصل، نقض قوانين بين المللي و قابل تعفيب است. ثانيا وظيفه «کميسارياي عالي پناهندگان» تامين محل زندگي براي پناهندگان نيست. خود کميسارياي عالي پناهندگان در تاريخ 6 مارس 2007 بر قانون حقوق بشر انسان دوستانه و قانون حقوق بشر بين المللي در مورد ساکنان شهر اشرف و بنابرين برخورداري از اصل ممنوعيت انتقال اجباري اذعان کرد.همچنين كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد در ماه گذشته در پاسخ به نامه آقايان هانس كريستين نيرسكوف، رئيس كميته بين المللي ساخاروف و رئيس شعبه دوستان ايران آزاد در دانمارك، لارش ريسه، رئيس شعبه دوستان ايران آزاد در نروژ و يوستا گرونروس، نايب رئيس شعبه سوئدي دوستان ايران آزاد، خاطرنشان مي كند که:«كاملا نسبت به وضعيت افراد شهر اشرف مطلع است. هر چند كه به نظر مي رسد ساكنان اشرف خود به طور مستقيم تري با حفاظت حقوقي ايجاد شده توسط ساير ارگانهاي قوانين بين المللي و به ويژه قوانين انساندوستانه بين المللي و قوانين حقوق بشر بين المللي و سازمانهايي كه مسئولند تا رعايت اين حقوق و وظايف را ضمانت كنند، تحت پوشش قرار دارند.»ثالثا فرض کنيم که دولت عراق اين حق را ناديده گرفته و بر طبق توصيه فرخ نگهدار در صدد «تعطيل کردن» و «برچيدن» شهر اشرف برآمد و ساکنان شهر اشرف به حق خود پافشاري کردند و دولت عراق در مورد آنان که مسلح هم نيستند به زور متوسل شد و تعداد زيادي قرباني اين قانون شکني شدند. در اين حالت که توصيه فرخ نگهدار پيش رفته و لابد آقاي نگهدار شادمانه براي آن که توصيه اش پيش رفته دست مي زند. آيا اين نمونه آشکار تبليغ «نفرت و خون» نيست؟فرخ نگهدار اگر مدعي «صلح طلبي» و مبارزه «مدني مدرن» است بايد مبلغ و مشوق پيشبرد کنوانسيونهاي بين المللي در دفاع از حقوق بشر باشد و نه آن که يک دولت هنوز جانيافته را با تبليغ «نفرت و خون»، تشويق به نقض قوانين بين المللي کند.من فرض مي کنم که نگهدار از اين قوانين اطلاع نداشته است. اگر چنين باشد انتظار اين است که وي در يک نوشته به طور صريح و بدون اما و اگر به اين حق يعني «منع جابجايي اجباري» اذعان کند. اگر وي چنين کاري را نکند پس ترديدي باقي نمي ماند که وي نه يک مدافع و پايبند به قوانين مدرن در جهت مبارزه مدني، بلکه سياست بازيست که براي اهداف خود حاضر است تعهد به ميثاقهاي بين المللي در دفاع از حقوق انسانها را زير پا بگذارد و همچون عمله و اکره ولايت خامنه اي، اين قانون شکني و اين عدم تعهد به تلاشهاي چند نسل از انسانهاي پيشرو را به سخره بگيرد. حمايت و پشتيباني گسترده از حق ساکنان شهر اشرف آن قدر زياد است که ذکر همه آنها به صدها صفحه نياز دازد. من به چند نمونه از آن براي اطلاع فرخ نگهدار اشاره مي کنم تا وي درک کند که موضع سخيف او در تقابل با چه جريانهايي قرار دارد.- در روز سه شنبه ۲ مهر 1387 حقوق بشر نوين در فرانسه، به عنوان يك سازمان غيردولتي در شوراي اقتصادي و اجتماعي ملل متحد در نامه اي به بانكي مون، دبيركل سازمان ملل نوشتند:«بيش از 3500 تن از اعضاي مقاومت ايران كه در اشرف در عراق پناهنده هستند در تهديد بلافصل از سوي ديكتاتوري حاكم بر ايران قرار دارند. آنها تحت حفاظت كنوانسيون چهارم ژنو هستند و ايالات متحده را ملزم مي سازد آن را محترم بشمارد.»-روز 21 شهريور 1387 فدراسيون بين المللي جوامع حقوق بشر رسما به دولتهاي آمريكا و عراق فراخوان داد علنا متعهد شوند كه امنيت و سلامت مجاهدين مستقر در اشرف را تضمين مي كنند. اطلاعيه فدراسيون بين المللي ليگهاي حقوق بشر باعنوان «فراخوان به مقامات عراقي و آمريكا»، خاطرنشان كرده است که «از آن جا كه ايالات متحده آمريكا به شكل دو فاكتو قرارگاه اشرف را در كنترل دارد، در صورتي كه مجاز بشمارد مجاهدين خلق از عراق اخراج شوند، به روشني الزام بين المللي خود تحت اين كنوانسيون را نقض كرده است.»-در تاريخ 20 شهريور 1387 ژنرال پتريوس که در آن زمان فرمانده نيروي چند مليتي درعراق بود، طي يك ميز گرد مطبوعاتي قبل از ترك عراق، در باره موقعيت حقوقي شهر اشرف و ساكنان آن گفت:«همچنان كه مي دانيد، ساكنان كمپ اشرف، مجاهدين خلق، از يك موقعيت قانوني برخوردار هستند كه به آن ” موقعيت اشخاص حفاظت شده” توسط قانون بين المللي گفته مي شود». -روز 9 شهريور 1387 خالد عيسي طه رئيس سازمان وكلاي بدون مرز در انگلستان حفاظت از مجاهدين خلق در شهر اشرف را بر اساس كنوانسيون چهارم ژنو براي نيروهاي چندمليتي الزام آور دانست و اعلام كردک«وكلاي بدون مرز بر ضرورت استمرار حفاظت از اشرف توسط نيروهاي امريكايي مثل پنج سال گذشته تأكيد مي كنند.»-در تاريخ 15 شهريور 1387پارلمان اروپا، قطعنامه مهمي را درباره اعدامها در ايران و در مورد ضرورت حفاظت ساكنان اشرف طبق كنوانسيون چهارم ژنو تصويب كرد. در قطعنامه پارلمان اروپا كه توسط همه گروهبنديهاي سياسي پارلمان به تصويب رسيد،در مورد حفاظت اشرف تصريح شده که:«از آن جا كه دليلي براي نگراني وجود دارد كه اعضا و وابستگان اپوزيسيون ايران كه در كمپ اشرف درشمال عراق جمع شده اند و بر اساس ماده 27 كنوانسيون چهارم ژنو تحت حفاظت نيروهاي چند مليتي به فرماندهي آمريكا قرار دارند، مورد تهديد اخراج و يا بازگشت اجباري به ايران قرار گيرند ودر آن جا با آزار و حتي اعدام مواجه شوند؛ پارلمان اروپا ،دولتهاي عراق و آمريكا را فرا مي خواند كه هيچ پناهنده ايراني و هيچ متقاضي پناهندگي را كه در معرض آزار و خطر جدي قرار دارد، به ايران نفرستند وبايستي به طورمشخص با كميسارياي عالي پناهندگان و ديگر ارگانهاي بين المللي كار كنندتا يك راه حل دراز مدت و رضايتبخش براي وضعيت ساكنان اشرف پيدا شود.»-روز 12 مهر 1378 مجمع پارلماني شوراي اروپا كه 636 نماينده از مجالس سنا و پارلمانهاي 47 كشور را در سراسر اروپا و آسياي مركزي دربرمي گيرد، طي بيانيه يي حفاظت اشرف را مسئوليت نيروهاي آمريكا دانست و تأكيد كرد:انتقال حفاظت اشرف تحت شرايط كنوني ناقض اصل نان رفولمان، كنوانسيون چهارم ژنو، كنوانسيون پناهندگي، كنوانسيون عليه شكنجه، قانون انساندوستانه بين المللي و قوانين بين المللي است و بنابراين ما از نيروهاي آمريكايي ميخواهيم كه تا زماني كه در عراق هستند به حفاظت از ساكنان اشرف ادامه دهند و از صيانت حقوقي آنها بر اساس قوانين بين المللي حفاظت كنند. و اما چند مورد اظهار نظرهاي نمايندگان و نخبگان مردم عراق-روز 6 شهريور 1387 حسام عبدالكريم نماينده مردم استان ديالي (همان استاني که شهر اشرف در آن قرار دارد) از فراكسيون عراق ملي در پارلمان عراق، ضمن تأكيد بر اين كه مجاهدين تحت ميثاقهاي بين المللي در عراق هستند گفت:«رژيم ايران، پشت قضاياي انتقال حفاظت اشرف قرار دارد. و موضوع مجاهدين خلق، موضوعي، مطلقا انساني است كه آمريكا بايد مسئوليت آن را بر عهده گيرد امكان ندارد ما اجازه بدهيم اين مسأله به سمت ديگري برود.»-روز 12 شهريور 1387 دكتر صالح مطلك رهبر جبهه عربي براي گفتگوي ملي در پارلمان عراق، درگفتگو با تلويزيون البابليه، بار ديگر تأكيد كرد كه «تنها برنده انتقال حفاظت مجاهدين اشرف، رژيم ايران و اولين و آخرين زيان كننده اين موضوع، عراق و مردم عراق مي باشند.»-روز 19 شهريور 1387 اياد جمال‌الدين روحاني شيعه و نماينده فراكسيون ملي در شوراي سياسي امنيت ملي و نايب رئيس كميسيون روابط خارجه در پارلمان عراق گفت:«سازمان مجاهدين خلق ايران بر اساس قوانين بين المللي حفاظت شده است و بايد امنيت آن را تأمين كرد. ما مي گوييم كه آمريكا و نيروهاي چند مليتي بايد در حفظ سلامتي و امنيت و آزادي پناهندگان سازمان مجاهدين خلق در قرارگاه اشرف و در هر كجاي ديگر نقش داشته باشند.»-روز 19 شهريور 1387 دكتر ظافر العاني نماينده پارلمان عراق انتقال حفاظت شهر اشرف از نيروهاي آمريكايي را به زيان مردم عراق دانست. وي در يك گفتگوي تلفني با خبرگزاري اخبار عراق گفت:«انتقال حفاظت شهر اشرف يك نقطه منفي است و تنها برنده آن دولت تهران خواهد بود. اين امر براي مردم عراق نيز سودي نخواهد داشت.»مورد ديگري که در نوشته فرخ نگهدار قابل بررسي است، موضوع «حق حاکميت» است. وي «خواهان انتقال کامل حق حاکميت عراق به دولت» است. اين که به طور کامل حق اعمال حاکمبت بايد به عهده دولت منتخب مردم يک کشور باشد مساله مورد مناقشه نيست. اما در اينجا نکته اي وجود دارد که تفاوت بين مستبدان و ملي گرايان افراطي را با کساني که خواستار «محدود شدن بدون تبعيض حاکميت در همه کشورها» (با تاکيد بر بدون تبعيض) از طريق ميثاقها و کنوانسيونهاي بين المللي که براي دفاع از حقوق انسانها و در نتيجه مبارزه و تلاش آزاديخواهان و انساندوستان به ثبت رسيده را نشان مي دهد.به طور مثال نيروهاي مستبد و مرتجع تحت عنوان دفاع از حاکميت ملي «کنوانسيون منع همه گونه اشکال تبعيض در مورد زنان» را نمي پذيرند و پذيرش آن را نقض «حاکميت ملي» ارزيابي مي کنند. استبداد مذهبي حاکم بر ايران هيچ ميثاق و کنوانسيوني که حقوق مردم را مد نظر دارد نپذيرفته و هر آن چه از اين کنوانسيوها و ميثاقها براي رژيم ايران تعهد ايجاد مي کند، در دوران حاکميت قبلي پذيرفته شده است. تعهد رژيم ايران به آن چه قبل از به قدرت رسيدن جمهوري اسلامي مورد تصويب قرار گرفته به اين علت است که دولتها وارث مصوبات دولتهاي قبل از خود در زمينه تعهدات بين المللي هستند. هرچند که رژيم ايران به تعهداتش پايبند نيست، اما ايرانيان که خواستار سعادت و بهروزي مردم هستند تلاش کرده و مي کنند که رژيم ايران را مجبور به پايبندي به ميثاقها و کنوانسيونهاي بين المللي کنند و مهمتر آن که از نهادهاي بين المللي مدافع حقوق بشر به تاکيد خواسته اند که به رژيم ايران براي رعايت حقوق بشر قشار جدي و ملموس بياورند و مثلا مناسبات اقتصادي کشورهاي ديگر را مشروط به رعايت حقوق بشر از جانب رژيم ايران کنند. کساني که از اعمال حاکميت بدون حد و مرز و بدون محدوديت دفاع مي کنند يا ناآگاه هستند، يا عوام فريب هستند و يا براي تامين منافع خود در جهت پايمال کردن حقوق مردم هستند.برچسب نا آگاهي به فرخ نگهدار چسبيدني نيست. بنابرين درخواست وي که «خواهان انتقال کامل حق حاکميت عراق به دولت» است، هنگامي که وي در جايي که حقوق چند هزار ايراني مورد بحث است و او اين «حق حاکميت» را مشروط و محدود به رعايت ميثاقها و کنوانسيونهاي بين المللي نمي کند، يا از عوامفريبي او ناشي مي شود و يا دفاع از منافع مشخصي را مد نظر دارد که اين منافع در تقابل با حقوق انسانها، ميثاقهاي بين المللي و کنوانسيونهاي مربوط به حقوق انسانها قرار دارد. نکته ديگري که در هر دو نوشته فرخ نگهدار برجسته است، ارايه بعضي احکام بدون دليل و مدرک است. مثلا وي مجاهدين را طرفدار جنگ خارجي و يا نوعي وابستگي به اسرائيل و امريکا اعلام مي کند.در مورد موضوع جنگ هر کسي که کوچکترين شرافت اخلاقي داشته باشد و يا کمتر از آن، حداقل تعهد به نفي يکسو نگري داشته باشد مي داند که هم مجاهدين و هم شوراي ملي مقاومت بارها اغلام کرده اند که «مخالف جنگ و الترناتيو سازي از جانب قدرتهاي خارجي» هستند. در همه اسناد و سخنرانيهاي مهم به اين امر تاکيد شده است. منتها بر خلاف نگهدار مقاومت ايران و به تبع آن مجاهدين خلق مخالف سياست «مماشات» با «مستبدان» حاکم بر ايران بوده و در مقابل اين دو راه حل انحرافي از راه حل سوم يعني «تغير دمکراتيک» به وسيله مردم و جنبش مقاومت دفاع مي کنند. کساني که مثل فرخ نگهدار مدافع سياست مماشات با حکام ايران هستند، خواسته يا ناخواسته، اگاهانه يا نا آگاهانه جنگي ويرانگر را زمينه سازي مي کنند. ما بارها به تجربه سياست مماشات با دولت هيتلر اشاره کرده ايم و گفته ايم که اگر سياست مماشات نبود و دولتهاي مهم آن زمان يک سياست جدي براي مهار فاشيسم با تکيه بر مردم ضد فاشيست آلمان و تحريم گسترده آن اتخاذ مي کردند، امکان جلوگيري از جنگ ويرانگر دوم وجود داشت. در شرايط قبل از جنگ جهاني دوم هم سياستمداران و دلالاني بودند که در هر گوشه جهان از حط مماشات با فاشيسم هيتلري دفاع مي کردند و البته نتيجه آن را هم جهان شاهد بود. از آن جا که مقاومت ايران و سازمان مجاهدين براي به کرسي نشاندن راه حل سوم و مخالفت با جنگ و مماشات (مماشات تاکنون سياست اصلي در رابطه با رژيم ايران بوده است) تلاش گسترده اي مي کنند و از آن جا که فرخ نگهدار مدافع سياست مماشات است، به هر دروغي و دغلي متوسل مي شود که مجاهدين و مقاومت ايران را مدافع جنگ معرفي کند. از جنبه ديگر مقاومت ايران مخالف سازش با استبداد مذهبي حاکم بر ايران با همه ي جناحهاي و دسته بنديهاي دروني آن است و مردم را به مقاومت در مقابل جنگي که رژيم با آنان به راه انداخته فرا مي خواند. فرخ نگهدار چون در روياي ساخت و پاخت با اين يا آن جناح از ولايت فقيه است و گرانيگاه تحول را در درون رژيم ايران مي داند، مجاهدين خلق و مقاومت ايران را مانع پشبرد خط خيالي خود ارزيابي مي کند و براي همين يک خط در ميان هر دروغي را به مجاهدين خلق منتسب مي کند. فرخ نگهدار خط «گفتمان سازي» ولايت خامنه اي را که ما به جد آن را افشا کرده و مي کنيم را دنبال مي کند و براي همين به آن دسته از خبرها تکيه مي کند که دستگاه «گفتمان سازي» وزارت اطلاعات آن را توليد مي کند. براي مثال يک مورد را ارزيابي مي کنم.خبرگزاري رسمي روسيه «ريا نووستي» در روز 9 مهر 1387 خبري با عنوان «همکاري سازمان مجاهدين خلق ايران با اسراييل» منتشر مي کند. متن خبر چنين است: «مسکو، 9 مهر:به گزارش «ريا نووستي» از پايگاه اطلاع‌رساني "هابيليان"، همکاريهاي متقابل سازمان مجاهدين خلق ايران با اسرائيل که قبل از مرگ صدام حسين به صورت مخفيانه ادامه داشت، بعد از اعدام صدام گسترش يافته و ابعاد جديدتري به خود گرفته است. بعد از سقوط صدام حسين سران اين سازمان از لابي اسراييل درون دولت آمريکا وعده‌هاي زيادي مبني بر دريافت کمکهاي مالي، سياسي، تبليغاتي و رسانه‌اي دريافت کردند که تاکنون به تمامي اين وعده‌ها جامه عمل پوشيده شده است. اولين کمک اسرائيل در اين راستا ارائه خدمات رسانه‌اي به وسيله يکي از شرکتهاي اسرائيلي و از طريق شبکه ماهواره‌اي "هات‌برد"، که در مالکيت کشور اسرائيل است، براي تقويت پخش برنامه‌هاي تلويزيون مجاهدين بود. پيش از آغاز اين همکاري برنامه‌هاي سازمان مجاهدين از طريق ماهواره "تل استار" پخش مي‌شد که به سبب ضعف بنيه مالي مجاهدين داراي پوشش مناسبي نبود اما کارگزاران اسراييل از طريق شرکت RRST که مرکز آن در تل‌آويو است، اقدام به تقويت پخش برنامه‌‌هاي سازمان کردند.» اصل خبر را يک نهاد وابسته به وزارت اطلاعات (هابيليان) توليد کرده و خبرنگار ريا نووستي بنا به دلايل قابل فهم آن را پوشش داده است. اين خبر بعدا منبع خبرهاي ديگري مي شود که افرادي مثل فرخ نگهدار که يا از توليد کننده اصلي آن بي خبر هستند و يا در «تفاهم و تعامل» با توليد کننده اصلي آن هستند با استناد به تيتر خبر نتيجه مي گيرند که مجاهدين با اسرائيل همکاري مي کنند. اما در مورد مضمون. اولا که در شرايط کنوني فقط سازمان مجاهدين از ماهواره «هات‌برد» استفاده نمي کند و بقيه تلويزيونهاي اپوزيسيون و پوزيسيون رژيم ايران از امکانات اين ماهواره برخوردار هستند. ثانيا تلويزيون مجاهدين در گذشته و براي مدتي کوتاه از اين ماهواره استفاده مي کرد و فقط و فقط به خاطر کار شکنيهاي رژيم ايران و اخلالي که در پخش برنامه هاي آن ايجاد مي کرد، اين برنامه ها قطع شد و تا امروز هم هنوز چنين امکاني براي مجاهدين ميسر نشده است. ثالثا اگر فرخ نگهدار به «نشر آزاد عقايد و افکار» اعتقاد دارد چرا به اين تبعيض آشکار اعتراض نمي کند؟ مي بينيم که يک خبر از اساس دروغ که توسط وزارت اطلاعات توليد شده، که البته اگر راست هم مي بود از آن هيچ نتيجه اي جز اجاره کردن امکانات يک ماهواره نمي شود استخراج کرد، هنگامي که توسط خبرگزاري يک دولت قدرتمند با تيتري حساب شده پوشش داده مي شود و بعدا با استناد به اين خبرگزاري و در موارد بسيار از طريق پادوهاي ولايت خامنه اي پوشش خبري گسترده تري در ساير رسانه ها پيدا مي کند، يک نتيجه گيري سراپا خلاف به ديگران حقنه مي شود و فرخ نگهدار نيز با همين گونه اخبار توليد شده به وسيله دستگاه «گفتمان سازي» وزارت اطلاعات تحليل خود را ارايه مي دهد.در پايان اين سوال مطرح مي شود که هدف آقاي نگهدار از اين موضع گيريها چيست؟ آيا او در انديشه کمک به جنبش آزاديخواهي مردم ايران و توسعه مبارزه دمکراتيک و مدني است و يا در سر سوداي ديگري دارد؟ براي پاسخ به اين سوال من به تعريفي که فرخ نگهدار از خود مي کند استناد مي کنم. وي يک سال پيش در تاريخ 17 اکتبر 2007 در ارتباط با شايعه ارسال نامه به دستهگاهاي قضايي رژيم طي اطلاعيه اي ضمن تکذيب اين شايعه، 7 نکته را به اطلاع همگان رساند که 3 نکته آن براي شناخت مواضع و جايگاه وي کافي است.وي مي نويسد:«1 ـ از نزديک به دو دهه پيش من، فرخ نگهدار، همه جا گفته ام و نوشته ام که بازگشت من به کشور مشروط به تضمين علني امنيت جاني از جانب حکومت است و نه هيچ شرط ديگري. همان روزي که اين تضمين داده شود من عازم خواهم شد. متاسفانه، عليرغم اعلام مکرر اين درخواست، دستگاه حاکمه نه تنها تا کنون از اين مسئوليت خود ابا کرده است، بلکه مرا تحت پيگرد داشته و هنوز از اتهامات بکلي پوچ و فاقد هرگونه وجاهت قانوني و اخلاقي دست نشسته است.2 ـ طي اين سالها همواره گفته ام براي پيشرفت به سوي دموکراسي و براي پيشرفت در مسير همزيستي با دنيا، راهي جز تلاش صادقانه براي حفظ صلح و نيز گشودن راه شرکت همگاني در انتخابات، راه ديگري متصور نيست. مبارزه علني و قانوني و نقش آفريني فعال و همگاني در مسير آزاد سازي انتخابات شوراها، مجلس شورا و رياست جمهوري و تاثير گذاري بر نتايج آن، همواره در مرکز توجه من بوده است. همواره لازم دانسته ام وسيع ترين طيف نيروها براي شرکت در انتخابات به حکومت مراجعه کنند. همواره لازم دانسته ام که اين خواسته ها با بسيج همگاني، با هدف وادار کردن حکومت به تبعيت، پي گيري شوند.3 ـ کساني هستند که با مراجعه، مذاکره و جلب حمايت حکومت ايران از مطالبات دموکراتيک، مخالفند و در عين حال مراجعه، مذاکره و جلب حمايت حکومتهاي خصم جمهوري اسلامي را کاري مشروع، به حق و ضرور مي شمارند. در نظر من مراجعه، مذاکره و جلب حمايت دولتهاي خارجي وقتي مشروع و به حق است که با تحريم مراجعه، مذاکره و جلب حمايت قانوني و علني دستگاههاي حکومتي در ايران همراه نباشد. مراجعه به دولتهاي بيگانه، اگر با تحريم مراجعه به دولت خودي همراه باشد، مسيري است که خطر غلطيدن به مواضع ضدملي به همراه دارد.»همانطور که مي بينيم فرخ نگهدار با صراحت خود را در جبهه نيروهايي که براي حفظ اين نظام، با روياي تغير از درون تلاش مي کنند، قرار داده و براي همين به باندهاي درون رژيم پيام مي دهد که تحت هيچ شرايطي از ضديت و خصومت با مجاهدين کوتاه نخواهد آمد. بديهي است که اين خط مشي هيچ ربطي به اصلاح طلبي و طرفداري از رفرم و مبارزه مدني و مدرن نداشته و تنها در نقش يک پادوي دست چندم براي حاکميت کاربرد دارد. دو مقاله او پيامي به کارگزاران ولايت خامنه ايست و براي همين مورد استقبال سايتهاي وزارت اطلاعات قرار مي گيرد چرا که نظر او مبني بر «تعطيل» و «برچيدن» شهر اشرف، سقف خواسته رژيم ايران است. سايت ايران ديده بان که سايت اصلي عليه سازمان مجاهدين و مقاومت ايران است با شور ولايي به استقبال اين موضعگيري شتافت. سايتهاي «کانون قلم ايران»، «ايران اينترلينک»، «نگاه نو»، «ايران سبز» که همگي از طريق ارگانهاي امنيتي استبداد مذهبي حاکم بر ايران حمايت مي شوند موضعگيري نگهدار را منعکس کردند و اين هنوز از نتايج بعد از ظهر سقوط است. شب سياه انحطاط در راه است.يکشنبه 14 مهر 1387(5 اکتبر 2008)*براي خواندن متن کامل اين مقاله به آدرس زير مراجعه کنيد:



http://www.kar-online.com/didgah/didgah-negahdar-1.html


**براي خواندن متن کامل اين مقاله به آدرس زير مراجعه کنيد:http://www.roozonline.com/archives/2008/09/post_9379.php*** non_ refoulement

No comments: