Sunday, April 06, 2008

شرق در برابر غرب


نقد سانفرانسيسکو کرونيکل بر کتاب دنيا در جنگ - دوشنبه 19 فروردین 1387 [2008.04.07]

‏فريتز لنهام ‏

بعد از يازدهم سپتامبر، شاهد سيل کتاب هاي "چرا آنها از ما متنفر هستند" و اين اواخرعناويني مانند "خدا ‏بزرگ نيست" بوده ايم. آنتوني پاگدن، کتاب فوق العاده خواندني "دنياها در جنگ" را با مفهومي توام از هر ‏دوي اين ها به چاپ رسانده است. ‏

او مي گويد ريشه اختلاف ديرينه شرق و غرب، حداقل پس ازبه پا خواستن مسيحيت و اسلام، بر اختلاف نظر ‏راجع به نقش دين، در سياست استوار است. طي قرن ها، مسيحيت قدرت سياسي را به حکومت هاي ‏سکولارواگذار کرده و اين چيز خوبي است. اما اسلام اين کار را نکرد. و اين بدست. پاگدن مي گويد اين ‏اختلاف باعث "برخورد تمدن ها" مي شود، که با راه حل هاي ساده قابل درمان نيست و به نظر نمي رسد به ‏اين زودي ها رفع شود.‏

پاگدن، يک پروفسور متولد انگلستان و استاد علوم سياسي و تاريخ در دانشگاه يو سي ال اي( ‏UCLA‏)، ‏ازدوره هاي مجزا صحبت مي کند، از پيروزي اسکندر مقدوني گرفته تا ظهور و بسط اسلام و سرنگوني ‏امپراطوري عثماني، و سپس آنها را در قالب يک الگوي بزرگتر مطرح مي کند. منظور او از "غرب"، ‏اروپا وهمان باصطلاح دنياي جديد است. "شرق" هم از نظر او از مديترانه شرقي تا رود هندو، به طور ‏خلاصه خاورميانه را در بر مي گيرد. هند به سختي در داستان مي گنجد و آسياي شرقي اصلاً در بازي ‏نيست. ‏

نقد اين کتاب 600 صفحه اي و دربرگيرنده تاريخي به طول بيش از دو هزاره، در مجالي کوتاه مشکل است.‏
پاگدن با گرد و غبار به پا خواسته در حماسه ترواي در يونان آغاز مي کند، اولين جنگ شرق و غرب، و ‏مسير خود را تا "جنگ ترور" در عصرحاضر ادامه مي دهد. جنگ هاي يونان و ايران، اولين گسترش ‏امپراطوري روم به شرق و سپس بسط اسلام به غرب و جنگ هاي صليبي، فاجعه تجاوز ناپلئون به مصر، ‏بريتانيا و فرانسه و نيز چند تکه شدن خاورميانه پس از جنگ جهاني اول، همگي دراين کتاب جايي براي خود ‏باز کرده اند. ‏

پاگدن نقطه نظر خود را تحميل نمي کند. او يک "جامعه روشنفکر، ليبرال و سکولار" را به هر چيز ديگر ‏ترجيح مي دهد و اينگونه فکر مي کند که "افسانه سازي هاي منتج از اديان توحيدي- يعني در واقع همه اديان- ‏نسبت به عقايد ديگر، توانسته اند آسيب هاي ماندگارتري را بر نسل بشر وارد سازند."‏

اگر اينطور به نظر مي رسد که او راجع به اسلام نظر سخت تري در مقايسه با مسيحيت دارد، به اين خاطر ‏است که اسلام در آميختن سياست با دين موفق تر عمل کرده است.‏

پاگدن مي گويد بر اساس تعاليم اسلام، آموخته هاي خداوند و قوانين دولتي يکي هستند يا اين که بايد يکي ‏باشند.‏

از طرف ديگر، مسيح پيروان خود را سفارش کرده که "امور مربوط به سزار- قيصر روم- را براي سزار ‏انجام دهند و چيزهاي مربوط به خدا را براي خدا انجام دهند." ‏

به عبارت ديگر مسيحيت همواره تناقض با حکومت ديني را در خود داشته است. پادشاهان قرون وسطي، از ‏اين تناقض براي خارج نمودن قدرت از دست پاپ ها سود جستند. روشنفکران و دانشمندان هم از آن براي به ‏وجود آوردن قلمرويي از دانش که هيچ ارتباطي به کتاب مقدس ندارد سود بردند. سياسيون هم از آن براي ‏تثبيت اين اصل که حقانيت از خدا منشاء نمي گيرد بلکه از قرارداد ميان حاکم و محکوم استخراج مي شود، ‏استفاده کردند. ‏

در عين حال که روند کتاب "دنياها در جنگ" خسته کننده نيست، پاگدن از پيش کشيدن هرگونه استدلالي براي ‏خوش بين بودن به آينده خودداري مي کند. او هيچ نسخه سياسي را درباره اينکه احتمالاً چطور مي توانيم تنش ‏ميان شرق و غرب را تسکين بخشيم، تجويز نمي کند.‏

او بدون ارايه شواهد خاصي به اين مجادله مي پردازد که "هنوز مسلمانان ميانه رو ممکن است بر اکثريت ‏آنها غلبه کنند، اما بنياد گرايان همه جا در حال رشد هستند."‏

نظر من اين است که او در اين مورد، مساله را بزرگ کرده است.‏

اين تمايل در آمريکايي ها هست که خاورميانه را به عنوان سرزمين بيگانگان و مکاني دوردست تجسم کنند. ‏از بعضي جهات همين گونه است، اما قدرت کتاب جذاب پاگدن در اين است که نشان دهد که چگونه "غرب" ‏هميشه با اين گوشه از دنيا در هم تنيده است.‏

منبع: سانفرانسيسکو کرونيکل - 4 آوريل

No comments: