گزارش هاي فساد، خون را در رگ ها منجمد ميکند
وبگرد - چهارشنبه 5 تیر 1387 [2008.06.25]
سها سيفي
webgarderooz@yahoo.com
رضا عزيزي در "ايراننشنال" در حاشيه افشاگري هاي اخير و انتشار گزارش هاي کميسيون اصل نود مي نويسد:
اين افشاگري، مرز تمام گمانه زني ها در مورد فساد اقتصادي سران حکومت را در نورديد. حتا اپوزيسيون خارج از کشور نيز از ابعاد و عمق فساد در ميان بلند پايگان رژيم، که اکثرشان از روحانيان هستند در شگفت ماند. در اين ميان نام هايي مانند شيخ محمد يزدي رئيس قوه قضاييه سابق، عضو شوراي نگهبان و مجلس خبرگان، امامي کاشاني امام جمعه تهران و عضو شوراي نگهبان، ناطق نوري رئيس بازرسي ويژه دفتر رهبر و عضو مجلس تشخيص مصلحت، ناصر مکارم شيرازي، واعظ طبسي مشهور به سلطان خراسان، خانواده رفسنجاني، محسن رفيق دوست، فلاحيان و عسگر اولادي آورده شده است.
تکان دهنده تر از ميزان دزدي ها، کيفيتي است که با آن به حراج و بخشيدن ثروت هاي ملي همچون جنگل ها و معادن به دارندگان حق ويژه مي پردازند. جستجو براي يافتن بديل چنين بذل و بخشش ها، ما را به دوران شاهان فاسد قاجار ميکشاند، به ويژه دوران ناصري. در کنار افشاگري هاي آقاي پاليزدار، گزارش کميسيون اصل نود مجلس در مورد مفاسد اقتصادي نيز خون را در رگ ها منجمد ميکند.
آدم هاي خودتان را دريابيد بي زحمت!
نويسنده وبلاگ "چند کلمه حرف دل" نوشته است:
متاسفم براي تك تك جوونهاي هم نسل خودم. براي تك تك آدمايي كه داريم تو اين مملكت زندگي ميكنيم و عادت كرديم صدامون درنياد و خفه بشيم. متاسفم كه هر روز خبرهاي دسته گلهاي جديد آقايون محترم رو ميشنوم. اونوقت هر روز طرح امنيت اجتماعي شون رو به رخ ما ميكشن. خسته نشدين از اين همه دروغ و دغل؟! خسته نشدين اينقدر به خرد جووناتون كه هميشه پرچم دار و داعيهدار دفاع ازشون هستين آشغال تحويل دادين؟! گلكارياتونم كه هر روز بيشتر خبراش ميرسه!
آفرين به همه دانشجوهاي دانشگاه زنجان كه حداقل شعور دفاع از هم دانشگاهيشونو داشتن. آفرين به تو دختر كه عقلت رسيد صداي اين استاد قرآن و حديث رو ضبط كني. و آفرين به همه اونايي كه فيلم جلسه كميته انضباطي دانشگاهو گرفتن و به سرعته باد پخش كردن. آقايون به جاي اينكه چپ و راست از شنيدن حرف حق طفره ميرين؛ هر تجمعي رو به هر اسمي اعم از دفاع از حقوق زنان.... بيچارگان .... بدبختان.... يا هر كوفت و زهر مار ديگهاي سركوب ميكنين ؛ آدماي گلتونو دريابين بيزحمت لطفا!
مددي جان، زارعي جان! دستتان درد نکند!
"زيتون" با استفاده از فضاي رواني پيش آمده در اين روزها، مشغول شيطنت و سر به سر گذاشتن با آقايان است:
در رو خيلي آروم پشتم بستم و رفتم جلو که ماجرا رو تعريف کنم... که ديدم با چشمهاي گردشده منو نگاه ميکنه و يهدفعه پا شد. با خودم گفتم چه عجب اينا هم بالاخره ادب و نزاکت بلد شدن و جلوي پاي آدم بلند ميشن. اما اشتباه ميکردم. چون بلند شد و باعجله رفت در رو باز کرد و جلوش يه صندلي گذاشت و غرغر کنان اومد نشست پشت ميزش و بعد از کشيدن يه نفس راحت، با دستمال عرق پيشونيشو خشک کرد. با چشماي وقزدهش نگاهم کرد و گفت: حالا امرتونو بفرماييد!
گفتم ببخشيد حاج آقا، ديدم در از قبل بسته بود منم بستمش. کار بدي کردم؟
کمي رو صندليش جابهجا شد و با منومن گفت:
شرمندهم خواهر. بعد از جريان دانشگاه زنجان، اين همکارا هر خانومي بياد به اتاق من، يا بعضي همکاراي ديگه، حرف در ميارن. منم مجبورم هر خانمي مياد برم درو باز کنم تا در دهنشونو ببندم!
با لبخند گفتم منظورتون همون کار مددي استاد قرآن و...؟
اخم کرد و گفت: خواهر، شما کارتون رو بگيد!
از اينکه مددي چه تاثيري بر اين آقايون گذاشته و دانشجويان زنجان چنان چوبي برداشتن که تموم گربهدزدها حساب کار دستشون اومده کيف کردم. در حياط همون اداره يه آخوند قدبلند و گنده ديدم که در حاليکه زير عباي نازکش باد ميندازه از روبهروم مياد. چنان لبخند مليحي بهش زدم تا يه کم اذيتش کنم. يهو ديدم روترش کرد عباشو جمع کرد و راهشو کج کرد و دويد و رفت...گفتم مددي جان دستت درد نکنه که آبروي خودتونو خوب بردي! و همينطور زارعي که خيلي به ما خدمت کرد!
مايه عبرت براي آيندگان
"يک عدد کاوه" هم نوشته است:
قاضي مرتضوي معروف؛ شمشيرش را از رو کشيده و همفکر قديمي خود، عليرضا زاکاني فرمانده اسبق بسيج دانشجويي دانشگاه تهران و نماينده کنوني مجلس که از ياران خوش خدمت دولت محسوب ميشود را بيماري خوانده است که حالت اعتدال رواني خود را ازدست داده و او را صراحتا همراستا با منافقين و ضد انقلاب دانسته که درجريان پروندههاي ادعايي وي، هيچ کاره بوده است. اينها نشانههاي الهي است که چهره واقعي کساني که مدتها آبروي ديگران را به انحاء مختلف بردند رسوا خواهد کرد. تا اين عبرتي براي ديگران باشد و چهره ديگران نيز از پرده برون افتد.
گنداب را بيش از اين هم نزنيد!
"اميد معماريان" معتقداست اتهام زدن به پاليزدار و متهم کردن او به فساد مالي؛ بوي بد فساد را بيشتر بلند مي کند:
مهم اين است که يک نفر از درون خود نظام که زبانش هم خيلي شبيه زبان برادران سرباز گمنام است و همه وظيفه ورسالت خودش را حفاظت وصيانت از خون شهدا مي داند، مي آيد و مي گويد ايها الناس کساني که پشت سر آنها نماز مي خوانيد مملکت را به تاراج برده اند. اسامي که پاليزدار ازانها نام برده اسامي غيرآشنايي نيستند. بسياري از ما اين نام ها را به اشکال مختلف شنيده ايم. بسياري از ما نام فرزندان آيت الله ها ومسئولين بلند پايه اي را شنيده ايم که از موقعيت نزديکان خود سواستفاده مي کنند. اما وقتي کسي مانند پاليزدار اين حرفها را مي زند، معني ديگري مي دهد.
فاسد اعلام کردن پاليزدار، عملا به هم زدن گنداب مي ماند. انگار که به کسي بگوي فلاني همه اين وسط درگير هستند و تو نمي تواني ادعاي پاکي کني واز خون شهدا دم بزني. وگرنه چطور مي شود تا طرف افشاگري کرد، چند روزبعدش بانک تازه يادش بيافتد که طرف سالهاست که بدهي بانکش را نداده است؟ به هرحال پيام هاي دستگيري پاليزدار از هر سو که نگاه کنيم به ضرر نظام است وافشاگري اش هر چقدر به ضرر افراد گوناگون هم باشد به نفع نظام نيست.
چقدر شانه خم شده مي بينيم اين روزها
سميه توحيدلو در "بر ساحل سلامت" مي گويد اين روزها شاهد کمرهاي خميده بيشتري است که زير بار تامين معاش تا خورده اند:
خب الحمد الله چهارساعتي برقمان مي رود و چه خوش نشسته ايم که برقمان بيشتر نمي رود! و چقدر هر روز فشار زندگي بر دوشمان است. اصلا زندگي شده است يک بار، که وزنش زياد است. حالا براي هرکسي يک وزني دارد و گرده هاي نحيف مردم اين مرز و بوم را به سختي انداخته. چقدر شانه خم شده مي بينيم اين روزها، که نمي کشند زير فشار روز افزون مسايل و مشکلات اقتصادي!
نتايج سطحي شدن سياست
محمدجواد کاشي در "زاويه ديد" با توجه به گرم شدن مباحث انتخاباتي مي نويسد:
سياست سطحي شده و منحصر به دو ركن گفتگوهاي پشت پرده و توليد شعار جذاب، بيشتر به يك صنعت سرگرمي براي مردم تبديل ميشود। چيزي را كه همه فراموش كردهايم آن است كه مردم هم در يك سياست تقليل يافته به بازي انتخاباتي بازي ميكنند. سرخوشانه ممكن است در انتخابات حاضر شوند يا نشوند. ممكن است هوس كنند به اين يا آن راي دهند. ممكن است با نحوه انتخاب خود اهل سياست را دست بياندازند. ممكن است در انتخاب خود تنها به اسباب خنده خود فكر كنند. مثلا فكر كنند فلاني بامزهتر از فلاني است.
چنين است كه اهل سياست از چند و چون گفتگوهاي پشت پرده سر درميآورند، اما قادر نيستند از سمت وسوي انتخاب مردم سخن بگويند. چندسالي است كه همه ما زماني كه با مردم و انتخاب آنها سروكار داريم، در مه حركت ميكنيم. اصلاً نميدانيم ميآيند يا نميآيند، چه چيزي را جدي ميگيرند، چه سخني را ميشنوند و چرا به كساني اقبال ميكنند.
زن مظهر زندگي...خانه و آشپزخانه
در ميان گرمي بازار افشاگري هاي اخير در مورد فساد مالي و اخلاقي بعضي دولتمردان، خاطره وطنخواه در "روزگار" از جنس دوم بودن زن در ايران شکوه مي کند:
امروز در مسير برگشت از دفتر مجله صنعت و توسعه در اتوبان مدرس چشمم به بيلبورد هاي تبليغاتي افتاد که به مناسبت روز زن و مادر محصولات خود را با جملات مختلف تبليغ مي کردند.يکي از آنها خيلي جالب بود.نوشته بود زن مظهر زندگي...خانه و آشپزخانه...!
نمي خواهم موضوع را فمينيستي کنم اما آيا در فرهنگ ما ايراني ها "زن" به معني خانه داري و آشپزخانه است؟ چه دليلي دارد وقتي پاي نقش اجتماعي زنان به ميان مي آيد نخستين وظيفه آنها يعني خانه داري٬ شوهرداري و بچه داري پيش از همه نقش هاي يک زن جلو مي دوند؟ دلم خيلي براي خودم و زنان ديگر سرزمينم سوخت! ديروز هم تنها به دليل "زن" بودن از حراست رياست جمهوري تذکر دريافت کردم آنهم از نوع حجاب! حتما فردا هم به اين دليل که جنس دوم هستم، مجبور هستم تمام تبعيض ها را به حافظه ناخودآگاهم بفرستم. چون مي گويند جنس دومم.
درباره "گذشته چراغ راه آينده است"
"کتاب سنج" با اين مقدمه، معرف کتاب ديگري است:
موقعش رسيد. به بهانه شروع انتخابات نيروي نظامي با تدارکات جنگي عازم آذربايجان شد. آقايان مهندس مهدي بازرگان وسيد محمود طالقاني که گويا درآن سالها به تازگي به امام جماعت مسجدي درخيابان استامبول برگزيده شده بود درپادگان باغشاه حاضر شدند. قرآن بالا سر سربازان گرفتند و دعا کردند که از جنگ باکفار به سلامت برگردند!
نخستين جنايت هاي وحشيانه در زنجان رخ داد. جهت پرهيز ازاطاله کلام مطالعi صفحات 418 تا 422 کتاب«گذشته چراغ راه آينده است»، به علاقمندان توصيه ميشود تا عمق توحش جنايات سازمان يافته توسط ذوالفقاري ها و ارتشي ها را دريابند. با رسيدن ارتش به تبريز کشت و کشتارآغازشد. جنايت ارتش بيسابقه بود.
اگر زنده مي ماند
يادداشت مرتضي اصلاحچي در "کورسو" تحت عنوان "شريعتي روشنفکري بي قالب" اينگونه آغاز مي شود:
سال 57 است. مردم آشفته از وضع موجود در خيابانها راهپيمائي مي كنند، پايكوبان شعار مي دهند و عكس هائي در دست دارند. گذشته از عكس آيت الله خميني كه به وفور ديده مي شود، عكس شخص ديگري نيز خود نمائي مي كند. شخصي كه با سر طاس، صورتي تراشيده و كراواتي آويخته، معلم انقلاب اسلامي ناميده مي شود. دكتر علي شريعتي قبل از انقلاب مرد و عكسش را نديد بر دست ها و شايد اگر زنده مي ماند وانقلاب را
Tuesday, June 24, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment