شرایط به نفع جنگ طلبان است
تقي رحماني در گفت و گو با روز: - پنجشنبه 30 خرداد 1387 [2008।06.19]
تقي رحماني در گفت و گو با روز: - پنجشنبه 30 خرداد 1387 [2008।06.19]
نادر ايراني
با تقي رحماني، فعال ملي ـ مذهبي در مورد مسائل روز ايران سخن گفته ايم. رحماني بر اين باور است که "جامعه ايران درحال حاضر دچار شرايط نه جنگ ونه صلح است" و اين شرايط "استعداد ايجاد شرايط نظامي را درخود مي پرورد". متن گفت و گو در پي مي آيد.
مسئله هسته اي ايران وارد چه مرحله اي شده به ويژه آن كه گفته مي شود سولانا با ناراحتي ايران را ترك كرده است.
به نظر من اروپا خواهان جنگ عليه ايران نيست چون درآن صورت دچار ضرر زيادي خواهد شد. اگر جنگ خانمان براندازي در بگيرد شركت هاي آمريكايي دست بالا را خواهند داشت وهمه قراردادها را خواهند گرفت. از طرف ديگر اگر آمريكايي ها بخواهند سهم بيشتري در سياست خارجي ايران ايفا كنند بازهم سهم اروپا كاهش خواهد يافت. در حال حاضر اروپا به دليل سياست هاي نادرست ايران در قراردادهاي اقتصادي سود زيادي مي برد؛ چرا که شركت هاي آمريكايي در اين دست از قرار دادها حضور ندارند. پس اگر اين شرايط تغيير کند وبه رويارويي كشيده شود، به نفع اروپا نخواهد بود. از اين رو اروپا سعي مي كند اين منازعه آرام بشود يا لااقل تحت مديريت وكنترل قرار بگيرد. در مقابل جناح هاي تندرو در آمريكا براي اينكه در همه ابعاد، جهان را با خود همراه كنند سعي دارند تا آن جا كه ممكن است، درمتحدين اروپايي خود هماهنگي ايجاد كنند.
اين متقاعد سازي خود از عوامل هژمونيك هم به شمارمي رود.
بله، البته هژموني به دوصورت است: در حالت اول اگر يازده سپتامبري اتفاق مي افتاد ولي آقاي خاتمي رييس جمهور نبود و فردي با 12 ميليون راي درمسند قدرت قرارنداشت، مطمئن باشيد كه آمريكا به جاي افغانستان و عراق ابتدا به ايران حمله مي كرد. بنابراين، اين هژموني بستگي به شرايط نيز دارد. امروز شرايط به نحوي است كه آمريكا درعراق در پيش برد اهداف خود دچار کندي شده است. اين موضوع درافغانستان نيز اتفاق افتاده است.
سياستمداران ايراني که معتقدند آمريكا درتحقق اهداف خود شكست خورده است.
اين به آن معنا نيست كه آمريكا دچار شكست شده، بلكه همانطور كه گفتم دچار كندي شده است.همچنين اين كندي به معناي آن نيست كه آمريكا همه منافع خود را كنار گذاشته و درآينده نزديكي منطقه را ترك مي كند. البته دموكرات ها نيز درشرايط كنوني سعي دارند هژموني آمريكا را با توجه به همراهي متحدين خود ايجاد كنند. تحقق هژموني نيز با سركوب عده اي وباحمايت از عده ديگري به وجود مي آيد. اين هژموني است كامل به اين معنا كه در دل عده اي رعب ايجاد مي شود و عده اي نيز به منافع لازم از دوستي با شما مي رسند.
با توجه به اين سياست اوضاع ايران چگونه است؟
به نظر من جامعه ايران درحال حاضر دچار شرايط نه جنگ ونه صلح است. در حقيقت ايران در حال حاضر در شرايط صلح به سر نمي برد. تحريم خود به نوعي تنش است كه استعداد ايجاد شرايط نظامي را درخود مي پرورد. حال آمريكايي ها اگر بخواهند هريك از پروژه هاي يوگسلاوي، شوروي يا عراق را در جمهوري اسلامي ايران پياده كنند هريك از اين پروژه ها به دردسرهاي بسيار بزرگ براي ايران تبديل خواهد شد.
دردسري كه شما مطرح مي كنيد بيشتر در قالب چه شرايطي ظهور وبروز يافته است؟
اين دردسردرحال حاضر به صورت استهلاك توان ملي ظهور يافته است. به عبارت ديگر در برابر اين 30 سال نه جنگ ونه صلح، استهلاك توان ملي به اوج خود رسيده است. اين استهلاك مي تواند به ويراني همه جانبه اي دركشور مبدل بشود ويا اينكه به دنبال آن به نوعي حمله نظامي براي ايجاد ويراني هاي بيشتر منجر شود. استهلاك توان ملي، پيامدهاي مهم ديگري نيز به دنبال دارد. اين استهلاك ما را از كشورهاي همسايه عقب مي اندازد. زماني بود كه اقوام ايراني همه نگاهشان به تهران بود. در آن زمان تهران پيشرفته تر از كويت وپاكستان بود. ولي حال اگر تهران عقب بيفتد وامارات ودبي و ابوظبي و استانبول وآنكارا و باكو از ما جلوبيفتند به آن معناست كه ما آن نظم وسرمايه هاي خود را مستهلك كرده ايم.
از اين رو شرايط حاضر مي طلبد كه كشور وارد دست اندازهاي مستهلك كننده نشود.
شرايط نه جنگ ونه صلح درآرايش سياسي ايران چه نقشي را ايفا كرده است؟
شرايط نه جنگ ونه صلح باب دل گرايش هاي امنيتي ونظامي است. در اين ميان گرايش هاي ملي و جريان هاي اصلاحي نيز بيشترين صدمه را مي بينند. گرايش هاي نظامي همواره خواهان تنش هستند ولي حتي اگر بتوانند تنش ها را مديريت بكنند، بايد توجه داشته باشند كه اين مديريت دوطرفه است وامكان دارد نگذارند آن را به درستي مديريت كنند. شما مي توانيد رابطه حزب وارتش را دركره شمالي و رابطه باندهاي سياسي با فناوران را در كره جنوبي مقايسه كنيد. حتي مي توانيد اين رابطه را در چين ميان حزب كمونيست با ارتش كه درحال ضعيف شدن است و برعكس حزب كمونيست که دارد رابطه اش را با فناوران وبوروكرات ها افزايش مي دهد مشاهده كنيد. از اين رو كشور عملا درشرايط نه جنگ ونه صلح، عملا از اين امكان برخوردارنيست كه گرايش ها ونيروهاي صلح طلب را بالا بياورد؛ گرايش هايي كه فن اور و بوروكراتيك هستند ومنافع آنان درتوليد وسازندگي و تجارت خلاصه مي شود. به عبارت ديگر منافع آنان در خريد اسلحه وامثال هم خلاصه نمي شود. جامعه ايران با توجه به بضاعتي كه دارد، يعني جمعيت زياد وجوان، منطقه استراتژيك، منابع فراوان نفتي داراي دواستعداد بلند پروازي هاي نظامي وبلند پروازي هاي اقتصادي است.به نظر من بلندپروازي اقتصادي بسياربهتر از بلند پروازي نظامي است.
چرا بلندپروازي اقتصادي بهتر از بلند پروازي نظامي است؟
بلندپروازي نظامي و امنيتي دركشورهاي اطراف ايران از جمله شوروي سابق ورژيم صدام حسين جواب ند ده است.
پس به نظر شما چه راه حل هايي براي مقابله با سلطه وجود دارد؟
براي مقابله با سلطه سه راه حل استراتژيك و مهم وجود دارد. 1- الگوي شوروي 2- الگوي جمال عبدالناصر و 3 – الگوي هندوستان. در الگوي شوروي، آمريكا تجاوز گر است. در اين الگو آمريكا منافع خود را برابر با همه جهان تعريف مي كند و شما سعي مي كنيد در برابر آن بايستيد وتجاوز آن را دفع كنيد. در اين الگو اما بعد از يك مدتي خصلت هاي آمريكا به كشوري كه به مبارزه با او برخاسته منتقل مي شود. براين اساس كشور مذكور دركشورهايي دخالت مي كند كه عملا به معناي از بين بردن حق حاكميت ملي آنان است. اين موضوع در پارادايم دولت – ملت مدرن نقد ونفي شده است. اين كاري است كه اتحاد جماهير شوروي با اقمارش به آن مبادرت مي كرد. نتيجه اين اقدامات مثبت هم نبود، زيرا درنهايت اين شوروي بود كه دچار فروپاشي شد. دوم جريان هاي ملي هستند كه موج هاي منطقه اي عليه منافع آمريكا ايجاد مي كنند. نماينده اين الگو مصر است. جمال عبدالناصر نخستين كسي بود كه سعي كرد براي پيشبرد اهداف اش موج منطقه اي ايجاد كند.
اما چرا اين موج منطقه اي در برخي كشورها شكل استثمارگرايانه به خود مي گيرد؟
موج منطقه اي در برخي كشورها شكل تجاوزكارانه به خود مي گيرد به اين دليل كه كشوري كه اين موج را از خود بروز مي دهد براي بقاي خود ناچار است بر كشورهايي كه اين موج در آنها ايجاد شده فرآيند مونولوگ را تحميل كند. به عبارت ديگر از اين طريق نظريه دولت – ملت مدرن را نقض مي كند.
آيا اين موضوع در ايران نيز قابل مشاهده است؟
برخي گرايشات داخل ايران نيز وجود دارند كه درارتباط با آمريكا اين گونه فكر مي كنند، درصورتي كه اين هر دو مدل شكست خورده است. درحقيقت اين سياست خود موجد تنش است. اين نگاه درخود نوعي مواجهه طلبي با قدرتي را ايجاد مي كند كه خيلي برتر است و مي تواند منطقه را عليه شما بسيج كند و در نهايت امتياز چنداني هم نصيب شما نشود.
آيا اين موضوع با نظريه صدورانقلاب در تضاد نيست؟
از ابتداي انقلاب بحث اين نبوده كه به اين صورت به صدورانقلاب بپردازيم. به عبارت ديگر از ابتداي انقلاب بحث اين نبوده كه كشورهاي اقمار خود را به وجود بياوريم. نظريه صدور انقلاب براي برخي توليد يك الگو ومدل بوده تا كشورهاي ديگر آن الگو را ببينند وياد بگيرند. درمقابل اين موضوع، تجربه اي وجود دارد كه درايران جريان هاي ملي مذهبي بايد خيلي به آن توجه كنند. مثلا احمد شاه مسعود در افغانستان و حزب عدالت وتوسعه در تركيه، اين ها به اين فرمول عمل كرده اند. اين دست از نيروها درپايگاه دولت وملت مدرن هستند وسعي دارند از منافع ملي خود حمايت كنند ودراين چارچوب حق ملي ديگران رانيز به رسميت بشناسند. دقت بكنيد كه پاكستان دوره ضياء الحق براي خود منطقه نفوذ تعريف مي كرد و اين منطقه نفوذ خود را افغانستان در نظر مي گرفت وعاقبت مسئله طالبان پيش آمد و احمد شاه مسعود همواره از اين لحاظ، مخالف پاكستان وارتش پاكستان بود.
هند دراين ارتباط چگونه عمل كرده است؟
هندي هاابتدا يك نوع مدل مطلوب، بدون تعريف امپرياليستي از خود وجهان به عمل آوردند. هندي ها مي توانستند درتمام شبه قاره هند به اعمال نفوذ بپردازند اما به جاي آن به داخل پرداختند و با حفظ استقلال خودشان، گاهي با آمريكا وگاهي نيز با روسيه وحتي با چين دچار تنش شدند. زيرا در معادلات منطقه اي وجهاني، هندي ها مايل بودند براساس منافع ملي خود عمل كنند. به اين معنا كه اگر شما بتوانيد كشوري پيشرفته بسازيد، به طورخود به خودي اين کار الگوي رايج خود را به كشورهاي ديگر ارائه و ديگران را تحت تاثير قرار مي دهد. به طور مثال حركت ملي كردن نفت ايران، بدون آنكه دكتر مصدق به منطقه نيرو بفرستد الهام بخش بسياري كشورها و جنبش ها شد. حتي انقلاب ايران نيز داراي دو موج بود: يك موج مبتني بر نوگرايي ويك موج مبتني بررفتار بنياد گرايانه . در اين جا بايد تاكيد كنم كه برخي گرايشات داخل حاكميت ايران به سوي آن موج نوگرا كه از خود امواج دلربايي را بروز مي داد و منافع ملي را درراس اهداف خود در چارچوب دولت – ملت مدرن قرار مي داد نرفته است.
تلاش هاي آقاي خاتمي بعد از خرداد 76 را در اين ارتباط را چگونه مي توانيم تحليل كنيم؟
خاتمي با همه تلاش هايش نه جرات ونه توان كوبيدن ميخ چنين سياستي در ايران رانداشت. از اين رو جامعه ايران به چنين چيزي نياز دارد. اين نياز را سال 1358 مهندس بازرگان حس كرده بود. بازرگان بابرژنيسكي، مشاورامنيت ملي آمريكا ديدار وبه وي و دولت آمريكا اعلام كرد كه ايران بعد از انقلاب يك سري اعتراضاتي به رفتار دولت آمريكا دارد وخواستار گفت وگوي انتقادي با آمريكا شد. من نام اين سياست را سياست ملي مي گذارم كه متاثر از سياست مرحوم مصدق است كه امروز مي تواند مورد بازخواني قرار بگيرد، ضمن آنكه تجربه هندوستان نيز پيش روي ما است.
آيا شما داريد براي بخشي از سياستمداران ايران نسخه مي پيچيد؟
به نظر من ملي – مذهبي ها و مليون اصيل و دموكرات هاي ملي و چپ هاي ملي بايد اين سياستي را كه عرض كردم تعقيب كنند وبه اين نحو آن تعريف تجاوز طلبانه را از خودمان در منطقه نشان ندهيم. در اين جا تاكيد مي كنم كه به هرشكلي كه ايران اين حق را به خود بدهد كه با كشور ظالم درگير شود وبراساس آن درمنطقه دولت – ملت مدرن را زير سوال ببردو گروه هاي طرفدار خود را در كشورها ي ديگر برطبق سياست ها ي خود بسيج كند بعد ازمدتي اگر در فشار قرار بگيردناچارخواهد شد منافع آن گروه هارا نيز زير پا بگذارد. به اين معنا به عنوان برادربزرگتر كه اگر بماند ارزش ها نيز مي ماند، ناچارمي شود براي حفظ خود منافع آن دسته از جنبش ها وگروه هايي را كه تحت حمايت دارد قرباني كند تا بماند. اين سياست بارها در جهان تكرار شده و شكست خورده است. بنا براين در جهان كنوني رفتاري مطلوب واصولي است كه براساس حق ومنافع ملي كشورها تنظيم شده و خارج از تعاريف هژمونيك وامپرياليستي كشورهاي ديگر باشد. به اين موضوع بايددرسياست خارجي ايران به عنوان يك دكترين توجه مي شد. در اين ميان نيروهاي ملي – مذهبي بايد با بازخواني انتقادي سياست خارجي مصدق نه نفي ونه تاييد كامل سياست خارجي مصدق، و لحاظ كردن تجربه هندوستان و تجربه حزب عدالت وتوسعه درتركيه، راه يك نوع سياست خارجي معقول را دنبال كنند. در چنين شرايطي ديگر غني سازي اورانيوم تا اين اندازه جنجال ساز نمي شود.
بسته 5+1 به ايران، تهران را درچه وضعيتي قرار مي دهد؟ در شرايط كنوني ايران به صورت فوري وحاد بايد چه اقدامي صورت بدهد تا از تحريم هاي بيشتر وديگر رفتار غيرمترقبه غرب درامان بماند؟
ما روز به روز داريم با شدت بيشتري به سه كنج مي رويم. اين سه كنج اقتصادي، سياسي واجتماعي وفرهنگي بسيار خطرناك است. پروژه اي كه برخي براي جامعه ما فراهم كرده اند تنها پروژه افغانستان وعراق نيست، بلكه ممكن است كه پروژه شوروي يا يوگسلاوي هم باشد. ما اين موضوع را بايد بپذيريم كه غني سازي اورانيوم از اعتماد سازي جدا است. آنچه امروز اروپا مي خواهد اعتماد سازي است. درمذاكرات حتي اگر دوگروه متخاصم بايكديگر در حال جنگ باشند، درزمان مذاكره با يکديگر آتش بس مي دهند. درحال حاضر حماس كه با دولت اسراييل دردشمني به سر مي برد درحال مذاكره واقدام به صلح است. عراقي ها درحال حاضر هم دوست آمريكا وهم دوست ايران هستند. حتي برخي عراقي ها معتقدند كه برخي رفتارها كه به نام ايران در عراق صورت مي گيرد به نفع حاكميت ملي عراق نيست. بنابراين مابايد يك سري تابوها ازجمله تابوي مذاكره را بشكنيم و اين موضوع هم وظيفه حاكميت و هم وظيفه اپوزيسيون است كه بايد به خوبي آن را توضيح بدهند. چرا كه آنچه درحال حاضر دارد تحت عنوان تحريم ها انجام مي شود هم به قدرت نظاميان منجر مي شود، هم ايجاد دموكراسي را درايران به تاخير مي اندازد وهم منجر به استهلاك توان ملي مي شود.
در اين شرايط اگرايران به سوي مصالحه گام بردارد بسياربه نفع منافع ملي خواهد بود.
دراين ميان آيا اروپا وآمريكا از شرط خود براي تعليق غني سازي كوتاه خواهند آمد؟
اگر به سوي مصالحه حركت نكنند بايد بدانيم كه به لحاظ پرستيژ جهاني، آمريكا واروپا از شرط خود مبني برتعليق غني سازي كوتاه نخواهند آمد. متاسفانه سياست خارجي ايران اين موضوع را براي نظام بين الملل به يك امر حيثيتي بدل كرده است. اين سخن درسياست درست است كه ما دوست ودشمن دائمي نداريم.يكي از عللي كه باعث شد انگليسي ها و آمريكايي ها عليه دكتر مصدق كودتا كنند آن بود كه احساس مي كردند با تنبيه دكتر مصدق، منطقه را نيز تنبيه خواهند كرد. اين تصور كه ما درمقابل اجماع جهاني با يك روش جلو برويم، به نظر من موفق نخواهيم شد. اصل مذاكره، اصل گفت وگو، اصل اعتماد سازي و تاكيد برحق غني سازي، مواردي هستندكه بايد از يكديگر تفكيك شوند. اين تفكيك درجمهوري اسلامي صورت گرفته، اما مهم اين است كه اين كار درزماني صورت بگيرد كه توان ملي كمتر مستهلك شده است.
اگر ايران بسته پيشنهادي اروپا را رد كند چه شرايطي درانتظارش خواهد بود؟
البته هنوز مشخص نيست كه چه سناريويي براي ايران تنظيم كرده اند ولي با تحريم بانك مركزي يا تحريم خريد نفت وگاز ايران، ياجلوگيري از صدور بنزين به ايران، با توجه به اينكه كشورهاي عرب منطقه را نيز عليه ايران تحريك كرده اند اوضاع بسيار وخيم خواهد شد. درشرايط كنوني حتي سفر اقاي هاشمي رفسنجاني به عربستان از پوشش وسيعي برخوردارنشده است. لذا درصورتي كه كشورهاي منطقه بخواهند ايران را تحت فشار قرار بدهند، آنگاه واردات كالا از كشورهاي منطقه نيز به سادگي صورت نخواهد گرفت. درشرايط كنوني بخشي از تحريم ها وهمچنين عدم مديريت دولت نهم برروي زندگي مردم سنگيني كرده است. درحالت نه جنگ ونه صلح هيچ كسي اقدام به سرمايه گذاري نخواهد كرد وبسياري از سرمايه گذاران ايراني هم به بانك بدهكار مي شوند زيرا وقتي كارخانه ضرر مي کند، بانك كارخانه را برمي دارد وپول آنان حفظ مي شود. ميلياردها دلار پول در شرايط كنوني بي ارزش شده و به حوزه مستغلات رفته است. قيمت زمين هيچگاه خصلت توليدي ندارد. اين پول ها از كجا آمده اند؟ اين ها پول هاي نفت بوده كه براي كارخانجات داده شده وبه حوزه مستغلات رفته است. اين يكي از اثرات غير مستقيم نه جنگ ونه صلح است. اگر سرمايه گذاري درايران داراي امنيت بود، اين سرمايه ها بايد به صنعت وارد مي شد. يعني تحريم هاي غيرمستقيم تا اين اندازه به ايران صدمه زده است ولي اگر اين صدمات ادامه داشته باشد تخمين خسارات وحشتناك خواهد بود. اما همه اين ها به كنار، دولت با فاصله طبقاتي چه خواهد كرد؟ تزريق درآمدهاي نفتي شكاف ها را بيش از گذشته عميق وگسترده كرده است. در اين شرايط ملاحظه مي كنيد كه نه شغل وجود دارد ونه توليد رونق دارد. از آن سو با واردات بيش از اندازه كه با كاهش تعرفه ها صورت گرفته توليدات داخلي روز به روز درحال عقب نشيني است كه درنهايت، اين امر به بيكاري كارگران اين بخش منجر مي شود. اگر اين ها را كنار هم بگذاريم مشاهده مي كنيم كه در كنار ناتواني مديريت كشور، تحريم ها دارند توان ملي ايران را به شدت مستهلك مي كنند.
اين موضوع يعني رد بسته پيشنهادي از آن جهت مهم است كه آقاي حجاريان درگفت وگو با نشريه شهروند اعلام كرد كه دولت كنوني درحال فروپاشي است.
دولت درايران داراي سه خصلت است. بوروكراسي دولت درايران امنيتي – خدماتي وتوزيعي است. دولت زماني كه پول داشته باشد توزيع مي كند ولي اگر پول نداشته باشد، شرايط را امنيتي مي كند وجامعه را كنترل مي كند. اين خصلت به بوروكراسي درايران يك وجه گسترده داده است. اين وجه گسترده، شايد بتواند امنيت سياسي را حفظ كند ولي درنهايت امر از نرمش به رابطه شكننده اي مي رسد. اين شكنندگي براي بقاي دولت بسيار خطرناك مي شود زيرا درچنين شرايطي معلوم نيست چه اتفاقي مي افتد.
آيا نيروهاي داخل حاكميت به چنين مسايلي واقف نيستند؟
برخي نيروهاي داخل حاكميت، به ويژه در نيروهاي سنتي اين مسايل را به خوبي درك كرده اند وآن را بيان نيزمي كنند، اما بخش افراطي آن داراي يك چشم انداز شورانگيز از اوضاع است. اين چشم انداز شورانگيز به قيام امام زمان متصل مي شود و زمينه تحليل عملي ومادي خود را از دست مي دهد. البته اين نگاه شورانگيز قادر است براي مدتي نيروي سياسي را به يك سو پيش ببرد. اما اينكه اين نيرو دركجا متوقف مي شود و در فرآيندخود چگونه به منافع ملي ضربه خواهد زد خود بحث ديگري است. مسئله ديگر انحصاراتي است كه به واسطه نگاه موجود، در انحصار قشر خاصي قرار مي گيرد. شريعتي جمله جالبي دارد. او مي گويد به من بگو از كجا مي خوري تا بگويم چگونه فكر مي كني. در اين جا بايد متذكر بشوم كه بخشي از نيروها درحاكميت ايران وجود دارند كه تنها مي توانند دربحران ارتزاق كنند چون تنها اين نوع ازمديريت را آموخته اند. اينها از مديريت توليد چيزي سر درنمي آورند و درنهايت دولت فناور وبوروكراتيك را نمي توانند بپذيرند. اما اينكه مديريت با محوريت بينش امنيتي ونظامي تا چه اندازه جواب داده بحث جالب توجهي است. البته نبايد اين موضوع را فراموش كنيم كه اين دست از مديريت ار نظر اقتصادي منافع چه نيروهايي را تضمين مي كند.
از ميان مسايلي كه گفتيد مهمترين مسئله در ايران چيست؟ آيا حاكميت است يا بايد موضوع را به طورهمه جانبه تر بررسي كنيم؟
به نظرمن درايران مسئله تنها حاكميت نيست. بلكه همه نيروها اعم از اپوزيسيون وپوزيسيون، به عبارت ديگر هركسي كه به نوعي احساس مي كند كه هم حالت نه جنگ نه صلح و هم حالت جنگ احتمالي وهم حالت تحريم ها به ضرر منافع ملي وايران است و هر مواجهه تندي به نفع ما نخواهد بود، جدا از اينكه چه عقيده ومرامي دارد بايد موضع خود را اعلام كند. حال اگر چنين گفتماني ايجاد شود قدرتمنداني كه حاضر نيستند به اپوزيسيون وديگرنيروها توجه كنند، اين خواسته ها را مي شنوند وشنيدن اين خواسته ها نوعي تاثير مستقيم برمناسبت قدرت خواهد داشت. به نظر من طرح اين دست از خواسته ها از طريق سازمان هاي غيردولتي، نهادهاي صلح طلب و احزاب سياسي در افكار عمومي منجر به آن مي شود كه حاكميت ها از نتيحه اعمال قدرت خود درجامعه آگاه بشوند. پس نبايد درشرايط حاضر اين گونه برخورد شود كه چون جامعه مدني ايران نقش تعيين كننده ومستقيمي در تصميم هاي سياسي ندارد و احزاب بيرون از حاكميت قدرت كافي براي تغيير رفتارها ندارند، هيچ كار ديگري نيز نمي توانند انجام دهند. تاثير غيرمستقيم هم خود نوعي تاثير است. اين موضوع همه را متوجه اين موضوع مي كند كه حداقل بخشي از مردم ايران چگونه مي انديشند.ايران والجزاير دوكشوري هستند كه به دليل درآمدهاي نفتي دچار بيماري هلند ي شده اند و هردواين كشورها بافت حكومت هاي شان تقريبا يكي است؛ به اين معنا كه هرچند به دليل پول نفت مستقل از خواست مردم حركت مي كنند ولي درنهايت داراي نوعي دموكراسي هاي صوري نيز هستند به نحوي كه به راي مردم نيزوانتخابات ونمايش آن نياز دارند. اين موضوع خود مسئله اي است كه تلاش براي مخاطب قرار دادن افكار عمومي را براي همه گروه ها توجيه مي كند. جامعه مدني ايران اندام ندارد ولي داراي نهادهايي است. از اين رو موضع گيري درباره حوزه سياسي واجتماعي خود به خود باعث مي شود كه تاثير بر روي قدرت ها بگذارد تا روزي اين جامعه مدني تا آن جا قدرت پيدا كند كه خودش تعيين كننده شود
No comments:
Post a Comment