Sunday, September 14, 2008

نامه سر گشاده به قاتلين پدرم


نامه سر گشاده به قاتلين پدرم
در بيستمين سالگرد قتل عام 67 - دوشنبه 25 شهریور 1387 [2008.09.15]
‏‏

لاله بهزادي

بيست سال پيش بزرگترين پاکسازي مخالفين در تاريخ جمهوري اسلامي ايران اجرا شد. مقامات رسمي ايران تاکنون ‏در اين مورد سکوت کرده اند.سکوتي که اگر بشکند، شايد من نيز بدانم که بر پدرم ـ منوچهر بهزادي ـ چه رفت؛ همان ‏طور که شايد بسياري ديگر نيز از سرنوشت عزيزان خود با خبر شوند؛آنان که هنوز بعد از بيست سال قبري از ‏عزيزان خود نمي يابند تا سر بر آن نهند. ‏

تا امروز جواز رسمي فوت براي پدرم صادر نشده است. قبري نيز وجود ندارد تا ما به آنجا سر بزنيم. جسد وي ‏احتمالا در يکي از گورستان هاي دستجمعي ـ خاوران ـ در نزديکي تهران زير خاک پنهان است. فقط 17 سال پيش ‏وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران در پاسخ به درخواست سفارت آلمان در تهران براي صدور جواز فوت، اعلام ‏کرد که "فوت نام برده تاييد ميشود". بدون ذکر نام. ‏

منوچهر بهزادي عضو حزب توده ايران و سر دبير روزنامه اين حزب "مردم" بود. پيش از آمدن به ايران در سال ‏‏1357 پس از انقلاب، براي فرار از دست رژيم شاه 24 سال را در مهاجرت و بيشترين زمان را در آلمان دمکراتيک ‏بسر برد. در خاطره ام، پدرم رامردي بسيار بافرهنگ وعاقل به ياد دارم که بما مي آموخت همواره بپرسيم، به ‏اطلاعات خود بيافزاييم و بي عدالتي را به هيچ وجه نپذيريم.‏

پس از بازگشت مان به تهران بيش از هر چيز اين احساس در من وجود آمد که او چه سر زنده و پر انرژي شده ‏وچقدردوري ازکشور و مردم اش برايش دشوار بوده است. او خوشحال بود که بار ديگرمي توانست در سازندگي ‏کشورش سهيم باشد.من از طريق گفته هاي مادرم ودوستان پدرم و گزارش شاهدان عيني و خواندن پژوهش هايي که ‏در مورد اين ايام نوشته شده، از بسياري ازرخدادهايي که پس از سال 1357 در ايران روي داد مطلع ام. خودم نيز در ‏دوران اقامت در ايران و با وجود کودکي تجربه کردم که چگونه خرسندي هاي اوليه وآزادي هاي احتمالي جاي خود را ‏به فشار و تهديد ابتدايي ترين حقوق مردمي از نوع پوشش زنان گرفته تا آزادي مطبوعات وتجمعات سپرد.‏

پس از آنکه دستگيري مخالفين چپ شدت يافت مادرم که آلماني بود با من و خواهر کوچک ترم در تابستان 1361 به ‏برلين بازگشت. چند ماه بعد دربهمن 1361پدرم همراه با بسياري ديگر از اعضا حزب توده دستگير و در زندان اوين ‏که از زمان شاه به هراس انگيزي معروف بود به سلول انفرادي فرستاده شد. اين زندانيان پس از تحمل شکنجه هاي ‏غير قابل تصور، از جمله زدن شلاق و ساعت ها آويخته شدن از سقف با دستبند قپاني، همراه برخي ديگر از زندانيان ‏در ارديبهشت 1362 در يک برنامه تلويزيوني با سناريواز پيش تعيين شده در زندان شرکت کردند که از تلويزيون ‏ايران نيز پخش شد. دور اين ميز گرد مرداني نشسته بودند از جمله منوچهر بهزادي که درآنها به آشکار علايم شکنجه ‏ديده ميشد و پشت سر ايشان هم پرچم هايي با شعارهاي معروف مرگ بر آمريکا و شوروي آويخته بودند. زندانيان در ‏اين کنفرانس از جمهوري اسلامي دفاع و از بيراهه روي خود اظهار ندامت کردند.‏

ما در مدت 5 سال و نيم زندان، از پدرم 25 نامه دريافت کرديم. اين نامه ها7 سطرچاپ شده براي فرد زنداني وهمين ‏اندازه براي جواب جا داشتند. پدرم که بنا به گفته برادرش حالش بد بود ـ او کليه دندان هاي خود را از دست داده بود و ‏براي ناراحتي هاي ناشي از شکنجه به درمان نياز داشت- همواره جملات يکساني مانند حال شماچطوراست، حال من ‏خوب است، مدرسه، کار چطور است واز اين گونه الفاظ مي نوشت. پدرم به استثنا چند ملاقات با عمويم در زندان ‏هيچگونه تماسي با بيرون نداشت و ما نيز هيچ اطلاع رسمي در مورد وضعيت يا علت دستگيري او نداشتيم و از جانب ‏مسئولين هم اطلاعي داده نمي شد. برخي ازتعداد قليل بازماندگان گزارش مي دهند که شرايط زندان نسبت به دست ‏بالايي اين جناح يا آن جناح هيات حاکمه در جمهوري اسلامي بطور غير مترقبه بهتر يا بدتر ميشد.‏

در اوايل سال 1367 در زندان ها تغييراتي شروع شد که در بازنگري، ميتوان آنها را آماده سازي براي اعدام ‏زندانيان ارزيابي کرد. تماس با بستگان قطع شد. زندانيان را بنا بر تعلقات حزبي و سازماني جدا کردند و براي بازپرسي ‏مجدد فرا خواندند. اکنون ديگر مسله جاسوسي مطرح نبودو جاي آنرا پاسخگويي در مقابل هيات چند نفره اي گرفت که ‏از زنداني درباره اعتقادات ديني و نمازخواندن پرس وجو ميکردند. نوع سئوالها، محاکمات دوران انکيزيسيون را در ‏خاطره زنده مي کرد.‏

اعدام ها طي چند هفته انجام شدند؛در اوين هر نيم ساعت به نيم ساعت زندانيان حلق آويز مي شدند و براي اين عمل ‏غالبا از جرثقيل استفاده ميشد و براي اينکه سرعت عمل بيشتر شود چند نفر را-معمولا پنج شش نفر- با هم بالا ‏ميکشيدند. اما چون اين شيوه اعدام بسيار زمان بر بود - دارزدن اسلامي نه بر اساس قطع نخاع بلکه براي خفه شدن ‏اعدامي است -.دوباره به شيوه تيرباران روي آوردند؛ شيوه اي که قبلا بعلت توليد صدا وآشکار شدن جنايت از آن ‏پرهيز ميشد.نعش ها را با کاميون و هليکوپتر از زندان مي بردندو در قبر هاي دستجمعي تخليه ميکردند.‏

اين عمل را بدون شک ميتوان پاکسازي ناميد. سازمان هاي حقوق بشر از 2800 تا 5000 نفر کشته صحبت ميکنند ‏ولي تعداد نامکشوف بيش از اين است.‏
‏ ‏
پائيز 1357 ممنوعيت ملاقات ها بر طرف شد. پشت در بزرگ اوين بستگان اعدام شدگان، اثاثيه آنها را با اين اطلاع ‏شفاهي که ديگر زنده نيستند، دريافت داشتند. در ضمن خانواده ها تهديد شدند که در صورت افشاي عمومي اين امر ويا ‏برگزاري مراسم ترحيم، مجازات خواهند شد.‏

قابل توجه اينکه تا امروز دولت ايران موفق شده است اين اعدامهاي دستجمعي را که از نظر کيفي با مواد مربوط به ‏جنايت عليه بشريت قابل انطباق است، از ديد افکار عمومي ايرانيان وجهان پنهان نگهدارد وانکار کند. بطور مثال، ‏پرسش در اين موارد چه در سال 1370 وچه اکنون از سفارت ايران دربرلن يا اصلا بدون پاسخ ميماند و يا پاسخ ‏انحرافي داده مي شود.‏

در اين موج اعدام از پيش برنامه ريزي شده که در تاريخ معاصر ايران بدون نمونه است، يک نسل از متفکرين مخالف ‏نابود شدند.‏

مسئولين اين کشتار دستجمعي تا اندازه اي شناخته شده هستند. در کنار خميني که در آن زمان فتوا عليه "دشمنان انقلاب" ‏را صادر کرد اعضاء دولت فعلي نيز در ماجراي کشتار زندانيان دست داشتند. تهيه سند محکمه پسند بسختي امکان ‏پذيراست زيراکه در ايران قوه قضايي مستقل وجود ندارد. اماگروه هاي ايراني مدافع حقوق بشر وروزنامه نگاران ‏برون مرز بطور خستگي ناپذيري در اين سمت فعالبت ميکنند تا اين جنايت به فراموشي سپرده نشود و مدارک شاهدان ‏اين جنايت را جمع آوري کنند.‏

ما هنوز پيگير شناسايي گور پدرمان و شرايط مرگش هستيم. منوچهر بهزادي يکي از هزاران انساني است که در غير ‏انساني ترين شرايط متحمل زندان ودر پايان نيز کشته شد. چناچه سکوت کنيم ما نيزخود را شريک جرم ميکنيم.‏

‏*لاله بهزادي در دانشگاه ‏‎ Goettingen‎آلمان ادبيات عرب و علوم اسلامي تدريس ميکند و مقاله وي به آلماني در ‏آدرس زير درج شده است‎:‎
WWW.Zeit.de/2008/Iran/-offerner-brief-an-die-henker-meines-vaters

No comments: